پژوهش های انجام شده درباره : بررسی جایگاه گریه در اسلام- فایل ۵ |
![]() |
علم و دانش زمینه ساز گریه اهل علم هنگام شنیدن حقایق می شود.خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:« قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً * وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً *وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً»،(إسراء/ ۱۰۷–۱۰۹)،« بگو: چه شما ایمان بیاورید،و چه نیاورید، آنها که پیش از این علم و دانش به آنان داده شده هنگامى که (این آیات) بر آنها خوانده مىشود به خاک مىافتند و سجده مىکنند*و مىگویند منزه است پروردگار ما که وعدههایش قطعا انجام شدنى است*آنها (بى اختیار) به زمین مىافتند (و سجده مىکنند) و اشک مىریزند و هر زمان خشوعشان فزونتر مىشود».
آیه براى درهم شکستن غرور مخالفان نادان مىگوید:« میخواهید ایمان بیاورید، میخواهید نیاورید، آنها که پیش از این علم و دانش به آنها داده شده است هنگامى که قرآن بر آنان خوانده مىشود با تمام صورت بخاک مىافتندو سر تسلیم در برابر آن فرود مىآورند».
منظور از«الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ» جمعى از دانشمندان یهود و نصارا است که پس از شنیدن آیات قرآن و مشاهده نشانههایى که در تورات و انجیل خوانده بودند ایمان آوردند، و در صف مؤمنان راستین قرار گرفتند، و جزء دانشمندان اسلام شدند.
همچنین استفاده از فعل مضارع"یبکون” دلیل بر ادامه گریههاى عاشقانه آنها است.(مکارم،۱۳۷۴،ج۱۲،۳۲۰).
و سر به سجده مىگذارند، در حالى که از ترس تقصیر در عبادت و از شوق ثواب و از بیم عقاب، اشک مىریزند.(طبرسی،۱۳۷۲،ج۶،۶۸۹). بعضی این سجده را سجده علماء گفته اند، که یکی از اکابر فرموده: هر که او را علمی باشد، و آن علم وی را به گریه نیاورد، علم وی را نافع نباشد بلکه سبب ضرر او باشد.(کاشانی، ۱۳۳۶،ج۵،۳۱۴).
در آیات دیگرى از قرآن نیز خداوند از اهل علم یاد کرده است.مانند:« لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّهٌ قائِمَهٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ »، (آل عمران/۱۱۳)،« آنها همه یکسان نیستند، از اهل کتاب جمعیتى هستند که قیام (به حق و ایمان) مىکنند و پیوسته در اوقات شب آیات خدا را مىخوانند در حالى که سجده مىنمایند ».
خداوند در این آیه به ارزش علم، عمل، تداوم، نشاط و عشق و جهت داشتن اشاره کرده است. با کلمه«یَتْلُونَ» به علم، با کلمه «یَسْجُدُونَ» به عمل، با عبارت «آناءَ اللَّیْلِ» به تداوم و با کلمه «قائِمَهٌ» به عشق و نشاط و با عبارت «آیاتِ اللَّهِ» به جهت اشاره کرده است.(قرائتی،۱۳۸۳،ج۲،۱۳۳).
هر چه معرفت انسان نسبت به حقایق هستی بیشتر شود، ارزش اخلاقی و عملی در زندگی او، جایگاه بیشتری می یابد و جان از لطافت بیشتری برخوردار می گردد. گریه های اولیای الهی و در رأس آنان خاتم انبیا، ریشه در علم آنها دارد. چنان که در اندرزهای پیامبر(ص) آمده است:« یا أباذر، من اوتی من العلم ما لا یبکیه، لحقیقُِِ أن یکون قد اوتی علما لا ینفعه …»:«ای ابوذر، به هر کس علمی داده شده باشد که او را نمی گریاند، بی گمان، علمی ناسودمند به او داده شده است…».(مجلسی ،۱۴۰۳،ج۷۷،۷۹).
ناگفته نماند علم و معرفتی که بدان توصیه می شود و صاحبان آن را اهل سوز و اشک معرفی می کند ، علم رسمی و معرفت نظری نیست؛ بلکه علم و معرفت دیگر است. و گرنه چه بسا عالمان و عارفانی که از علم رسمی و عرفان نظری در حد بالا برخوردار بوده اند و هستند؛ لیکن این خصوصیات را نداشته و ندارند. به هر حال سوز دل و گریه، همراه با صورت بر خاک فقر نهادن، از خصوصیات عارفان و عالمان بالله است.
۲-۷-۲- ایمان
ایمان افراد نسبت به موضوعی عاملی مهم در گریستن است. خداوند در قرآن کریم، از کسانی یاد می کند که به محض شنیدن آیات الهی، اشک شوق ریخته و ایمان خود را اظهار کردند.«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِین»(مائده/۸۳)،« و هر زمان آیاتى را که بر پیامبر نازل شده بشنوند چشمهاى آنها را مىبینى که (از شوق) اشک مىریزد بخاطر حقیقتى را که دریافتهاند، آنها مىگویند: پروردگارا ایمان آوردیم، ما را با گواهان(و شاهدان حق) بنویس ».
آنها بقدرى تحت تاثیر آیات تکان دهنده این کتاب آسمانى قرار مىگرفتند که مىگفتند:"چگونه ممکن است ما به خداوند یگانه و حقایقى که از طرف او آمده است ایمان نیاوریم در حالى که انتظار داریم ما را در زمره جمعیت صالحان قرار دهد".(مکارم،۱۳۷۴،ج۵،۵۶). این به دلیل رقت قلبشان و شدت خشیتشان و سرعتشان در قبول حق و عدم روی گردانی از حقایق است.(آلوسی،۱۴۱۵،ج۴،۵). هم چنین در تفسیر آیه آمده است که : معنای آن این است که چشم از اشک پر می شود تا اینکه جاری می گردد و در وصف آنان به بکاء مبالغه صورت گرفته است.(زمخشری،۱۴۰۷،ج۱،۶۷۰).
در مقابل این گروه خداوند از کسانی یاد می کند که غفلت و سرگرم شدن به دنیا باعث شد که به قیامت و اخبار مربوط به آن ایمان نیاورند.و این عدم ایمان آنان به حقیقت قیامت و ورود به آتش سوزان جهنم، زمینه ساز گریه های طولانی برای ایشان در دنیا و آخرت است.قرآن کریم می فرماید:« فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ*فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»،(توبه/۸۱و۸۲)،« تخلفجویان(از جنگ تبوک)از مخالفت با رسول خدا (ص) خوشحال شدند و کراهت داشتند که با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کنند و (به یکدیگر و به مومنان) گفتند در این گرما حرکت (به سوى میدان) نکنید، به آنها بگو آتش دوزخ از این هم گرمتر است اگر بفهمند *آنها باید کمتر بخندند و بسیار بگریند، این جزاى کارهایى است که انجام مىدادند».
در تفسیر آیات چنین آمده است:
-در اینجا قرآن روی سخن را به پیامبر(ص) کرده و با لحن قاطع و کوبنده ای به آنان چنین پاسخ می دهد:بگو آتش دوزخ از این هم گرمتر و سوزان تر است؛اگر بفهمند. ولی افسوس که بر اثر ضعف ایمان و عدم درک کافی توجه ندارند که چه آتش سوزانی در انتظار آنهاست. آنها به گمان اینکه پیروزی به دست آورده اند، قهقهه سر می دهند و بسیار می خندند. همانگونه که همه منافقان در هر عصر و زمان چنین هستند. ولى قرآن به آنها اخطار مىکند که باید کم بخندند و بسیار بگریند.گریه برای آینده تاریکی که در پیش دارند. گریه برای مجازاتهای دردناکی که در انتظار آنهاست.( مکارم،۱۳۷۴،ج۸،۶۳–۶۵).
-هم چنین در تفسیر آیه آمده است که منظور از گریه زیاد، گریه در آخرت و در عذاب دوزخ است که حرارتش شدیدتر است. زیرا آن چیزی که گریه و خنده متفرع بر آن شده، همان مضمونی است که در آیه قبلی بود و آن خشنودی از تخلف و دوری از حرارت هوا و گرفتار شدن به حرارت دوزخ است. پس آثار اعمال ایشان موجب این شد که کم بخندند و بسیار گریه کنند. ممکن هم هست منظور از امر به کم خندیدن و بسیار گریستن، خندیدن و گریستن در دنیا به عنوان کیفر اعمال گذشته شان باشد. زیرا آن کارهایی که کردند دو اثر به جای گذاشت؛ یکی راحتی و خوشحالی در چند روز مختصری که از رسول خدا(ص) تخلف کرده بودند و یکی ذلت و خواری در نزد خدا و رسول و همه مومنین در مابقی عمرشان و حرارت آتش دوزخ در قیامت.(طباطبایی،۱۴۱۷،ج۹،۴۸۶).
آوردن فعل در آیه بر لفظ امر دلالت است بر آنکه امری لازم است و حتمی، که در دنیا خنده ایشان اندک بود و در آخرت گریه ایشان بسیار. و شاید که گریه و خنده کنایه از فرح و غم باشد. و معنی اینکه فردایشان را غمی باشد بی فرح و اندوهی بود بی سرور.( کاشانی،۱۳۳۶،ج۴،۳۰۶)،(بیضاوی،۱۴۱۸،ج۳،۹۱).
از امام صادق(ع) نقل شده است که« لما قیل له: ما علامات المؤمن؟ قال:اربعه. نومه کنوم الغرقی و أکله کأکل المرضی و بکاؤه کبکاء الثکلی و قعوده کقعود الواثب»:«زمانیکه از ایشان درباره نشانه های شخص مؤمن سؤال شد، فرمودند: خوابیدنش چون خوابیدن شخص در حال غرق شدن است. خوردنش چون خوردن شخص بیمار است. گریه اش چون گریستن زن فرزند مرده و نشستنش چون نشستن شخص آماده برخاستن می باشد».(محمدی ری شهری،۱۳۹۰،ج۱۴،۸۷).
۲-۷-۳- توجه به عظمت خداوند
گریه و زاری در پیشگاه حضرت حق چه از خوف، چه از شوق، چه از عشق و چه به هنگام دعا یا قرائت قرآن از جایگاه بسیار مهمی در دین مبین اسلام برخوردار است؛و از بهترین و والاترین امور می باشد. گریه برای خداوند، نتیجه خشوع قلب و خضوع اعضا و جوارح انسان و از علائم الهی بودن عبد است. قرآن کریم می فرماید:«أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّهِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّهِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا»،( مریم/۵۸)،«آنها پیامبرانى بودند که خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم و از کسانى که با نوح بر کشتى سوار کردیم، و از دودمان ابراهیم و یعقوب، از آنها که هدایت کردیم و برگزیدیم، آنها کسانى بودند که وقتى آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مىشد به خاک مىافتادند و سجده مىکردند، در حالى که گریان بودند». هم چنین می فرماید: «وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعا»،(اسراء/۱۰۹)،«آنها (بى اختیار) به زمین مىافتند (و سجده مىکنند) و اشک مىریزند و هر زمان خشوعشان فزونتر مىشود».
۲-۷-۳-۱- خوف از خداوند
معمولا انگیزه اصلی گریه در برابر خداوند، خوف از او می باشد. گریه خوف خاموش کننده آتش خشم خداوند و پاک کننده گناهان است. خدای تعالی خود مومنان را به ترس از خویش فرا می خواند و خطاب به آنان می فرماید:«إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین»،(آل عمران/۱۷۵)،«این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بى اساس) مىترساند، از آنها نترسید و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید».و به آنان وعده می دهد که در سرای آخرت اندوه و حزنی برای آنها نمی باشد.«… فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»،(بقره/۳۸)،«… هر گاه هدایتى از طرف من براى شما آمد کسانى که از آن پیروى کنند نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مىشوند». اشکی که از ترس خدا ریخته شود، موجب نزول رحمت الهی و بالا رفتن مقام انسان در قیامت می گردد. رسول خدا(ص) می فرماید:«من خرج من عینیه مثل الذباب من الدمع من خشیه الله، آمنه الله یوم الفزع الاکبر»:«هر کس از ترس خداوندبه اندازه بال مگسی اشک از چشمهایش خارج شود، خداوند او را در روز ترس بزرگ در امان خویش دارد.( محمدی ری شهری،۱۳۷۷،ج۲،۵۳۶). هم چنین می فرماید:«ما من عین الا و هی باکیه یوم القیامه الا عینا بکت من خوف الله …»:«هر چشمی در قیامت گریان است جز دیده ای که از ترس خدا گریسته باشد…».(کلینی،۱۳۸۷،ج۴،۲۹).
امام سجاد(ع) در بخشی از دعای خوف از خداوند چنین می فرماید:«اللهم انک طالبی ان انا هربت و مدرکی ان انا فررت ، فها انا ذا بین یدیک خاضع ذلیل راغم»: «پروردگارا،اگر از تو بگریزم، تو مرا می طلبی و اگر فرار کنم،مرا در می یابی. پس پیوسته خاضع و ذلیل به خاک رخ نهاده، پیش تو حضور دارم».(صحیفه سجادیه،دعای ۵۰).
امام خمینی(ره)می فرماید:« بدان که خوف از حق تعالی یکی از منازلی است که کمتر منزلی را برای عامه توان به پایه آن دانست. این خوف علاوه بر آنکه خود یکی از کمالات معنویه است، منشا بسیاری از فضایل نفسانیه و یکی از مصلحات مهمه نفس است؛بلکه سرچشمه تمام اصلاحات و مبدا علاج جمیع امراض روحانی توان آن را شمرد».( خمینی،۱۳۸۶،۴۸۱).هم چنین می فرماید:«و از برای گریه از خوف خدا نیز فضیلت بسیار است».(همان،۴۸۳). پیامبر(ص) می فرماید:«و من ذرفت عیناه من خشیه الله کان له بکل قطره قطرت من دموعه، قصر فی الجنه مکلل بالدر و الجوهر…:«هر کس چشمانش از ترس خدا اشک ریزد،برای او به هر قطره اش خداوند هزار خانه در بهشت بنا فرماید».(حرعاملی،۱۳۸۷،ج۱،۶۷۶).ذات خداوند موجب ترس و وحشت نیست اما این که می گویند از خدا بترسید، یعنی از قانون عدل الهی باید ترسید.(مطهری،۱۳۸۹،۲۱).
۲-۷-۳-۲-خوف از فراق خداوند
گاهی این ترس می تواند ناشی از دور شدن بنده از خداوند متعال باشد که امام علی(ع)آن را عبادت عارفان می داند. «البکاء من خیفه الله للعبد عن عباده العارفین »:«گریه از ترس خدا برای دوری از خدا، عبادت عارفان است».(آمدی،۱۳۸۰،ج۱،۱۶۸)
۲-۷-۴-برخورداری از نعمتهای ویژه خداوند(برگزیدگی)
برخورداری انسان از نعمتهای ویژه الهی و توجه خاص خداوند به او یکی دیگر از زمینه های گریه توام با سجود در مقابل آیات خداوند می باشد. قرآن کریم می فرماید:«أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّهِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّهِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا»،(مریم/۵۸)،«آنها پیامبرانى بودند که خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم و از کسانى که با نوح بر کشتى سوار کردیم، و از دودمان ابراهیم و یعقوب، از آنها که هدایت کردیم و برگزیدیم، آنها کسانى بودند که وقتى آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مىشد به خاک مىافتادند و سجده مىکردند، در حالى که گریان بودند».
در تفسیر آیه آمده است که احتمال دارد به خاک افتادن برای سجده با حالت گریه،کنایه از کمال خضوع و خشوع باشد زیرا سجده مجسم کننده کمال خضوع و گریه مجسم کننده کمال خضوع است.(طباطبایی،۱۴۱۷،ج۱۴،۱۰۳).
۲-۷-۵- تلاوت قرآن
گریه با قرائت قرآن مستحب است. پیامبر خدا(ص) فرموده:«اتلوا القرآن و ابکوا و ان لم تبکوا فتباکوا»:«قرآن بخوانید و گریه کنید و اگر نمی گریید خود را به گریه کنندگان مانند کنید».(کاشانی،۱۳۴۲،ج۳،۲۲۵).با دقت در قرآن که عذاب جهنم را توصیف می کند، ترس و خشیت انسان را فرا می گیرد. قرآن کریم می فرماید:«وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقا»،(کهف/۲۹)،« بگو این حق است از سوى پروردگارتان، هر کس مىخواهد ایمان بیاورد(و این حقیقت را پذیرا شود)و هر کس مىخواهد کافر گردد، ما براى ستمگران آتشى آماده کردهایم که سراپردهاش آنها را از هر سو احاطه کرده است، و اگر تقاضاى آب کنند آبى براى آنها مىآورند همچون فلز گداخته که صورتها را بریان مىکند، چه بد نوشیدنى است و چه بد محل اجتماعى؟».
حزن متقین و قاریان حقیقی به علت وعید الهی است و اینکه مبادا این تهدیدها گریبانگیر آنان شود. از این رو به یاد عذاب افتاده و محزون می شوند.امام علی(ع) در وصف متقین می فرماید:«…تالین لأجزاء القرآن یرتلونها ترتیلا.یحزنون به أنفسهم و یستثیرون به دواء دائهم.فإذا مروا بآیه فیها تشویق رکنوا إلیها طمعا، و تطلعت نفوسهم و إلیها شوقا،و ظنوا أها نصب أعینهم.و إذا مروا بآیه فیها تخویف أصغوا إلیها مسامع قلوبهم،و ظنوا أن زفیر جهنم و شهیقها فی أصول آذانهم»:«…قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می خوانند، با قرآن،جان خود را محزون و داروی درد خود را می یابند.وقتی به آیه ای برسند که تشویقی در آن است،با شوق و طمع به بهشت به آن روی آورند،و با جان پرشوق در آن خیره شوند،و گمان می برند که نعمتهای بهشت در برابر دیدگانشان قرار دارد،و هرگاه به آیه ای می رسند که ترس از خدا در آن باشد،گوش دل به آن می سپارند،و گویا صدای بر هم خوردن شعله های آتش، در گوششان طنین افکن است…».(سیدرضی،۱۳۸۶،خطبه۱۹۳، ۲۸۶).
پروا پیشگان از قرآن مدد می گیرند تا به حزن واقعی که سرچشمه فیض عرفان و شناسایی حق است واصل گردند. یعنی تعمق در آیات قرآن در بردارنده ی اثری است که تمام روح و سراسر وجود انسان را در بر گرفته و انعکاسی محو ناشدنی تک تک اعضا را به پوشش می کشد و از آن پس هاله ای از اندوه که حکایت از تاثر معنوی کامل دارد، قلب آدمی را دایره وار احاطه می کند و اثر این اندوه در چهره و در حرکات و سکنات انسان نمایان خواهد بود.(علوی تراکمه ای،۱۳۸۸،۲۰۷).
۲-۷-۶-کثرت گناهان
انسانی که در برابر خداونداشک خوف می ریزد،گناهان کوچک خود را نیز بزرگ می شمارد و برای ذره ای کار ناپسند که از او سرزده است از خداوند طلب عفو و بخشش می کند. گریه بر گناه، گریه ای ارزشمند نزد خداوند است که موجب ریزش گناهان و تبدیل سیئات به حسنات می باشد.قرآن کریم می فرماید: «وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»،(آل عمران/۱۳۵)،«وآنها که هنگامى که مرتکب عمل زشتى شوند یا به خود ستم کنند به یاد خدا مىافتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مىکنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و اصرار بر گناه نمىکنند با اینکه میدانند». فاحشه” از ماده فحش و فحشاء به معنى هر عمل بسیار زشت است و انحصار به اعمال منافى عفت ندارد زیرا در اصل به معنى"تجاوز از حد” است که هر گناهى را شامل مىشود.
در آیه فوق اشاره به یکى دیگر از صفات پرهیزکاران شده که"آنها علاوه بر اوصاف مثبت گذشته اگر مرتکب گناهى شوند بزودى بیاد خدا مىافتند و توبه مىکنند و هیچگاه اصرار بر گناه نمىورزند".
از تعبیرى که در این آیه شده چنین استفاده مىشود که انسان تا بیاد خدا است مرتکب گناه نمىشود آن گاه مرتکب گناه مىشود که به کلى خدا را فراموش کند و غفلت تمام وجود او را فرا گیرد، اما این فراموشکارى و غفلت در افراد پرهیزگار دیرى نمىپاید، بزودى بیاد خدا مىافتند و گذشته را جبران مىکنند، آنها احساس مىکنند که هیچ پناهگاهى جز خدا ندارند و تنها باید آمرزش گناهان خویش را از او بخواهند (وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ)” کیست جز خدا که گناهان را ببخشد".
باید توجه داشت که در آیه علاوه بر عنوان فاحشه، ظلم بر خویشتن نیز ذکر شده (أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ) و فرق میان این دو ممکن است این باشد که فاحشه اشاره به گناهان کبیره است و ظلم بر خویشتن اشاره به گناهان صغیره.
در پایان آیه براى تاکید مىگوید:” وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ":” آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خویش اصرار نمىورزند و تکرار گناه نمىکنند".
رسول خدا(ص) می فرماید:«من بکی علی ذنبه حتی یسیل دموعه علی لحیته حرم الله دیباجه وجهه علی النار»:«هر کس بر گناهان خویش بگرید تا اشکهایش بر چهره و محاسنش جازی شود، خداوند رخساره اش را بر آتش دوزخ حرام نماید».
(مجلسی،۱۴۰۳،ج۴۴،۲۸۵).هم چنین می فرماید:«طوبی لصوره نظر الله الیها تبکی علی ذنب من خشیه الله عزوجل لم یطلع علی ذلک الذنب غیره»:«خوشا چهره ای که خداوند به آن می نگرد در حالیکه از ترس خدا بر گناهی که کرده و جز او از آن کسی آگاه نیست،می گرید».(حرعاملی،۱۳۸۷ ،ج۱،۶۷۷).امام علی(ع)که از عواقب سوء گناه آگاه است،در دعای شریف کمیل می گوید:«اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم.اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم.اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء.اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء.اللهم اغفر لی کل ذنب اذنبته و کل خطیئه اخطاتها»:«خدایا بیامرز برایم گناهانی که بدبختیها را فرو ریزد.خدایا برایم بیامرز گناهانی که نعمتها را دگرگون سازد.خدایا برایم بیامرز گناهانی که از اجابت دعا جلوگیری کند.خدایا برایم بیامرز گناهانی که بلا را نازل می کند.خدایا برایم بیامرز هر گناهی که کردم و هر خطائی که از من سر زده است».(قمی،۱۳۸۷،دعای کمیل،۱۰۲).
۲-۷-۷- محرومیت
گاهی محروم شدن از انجام کاری که انسان دوست دارد و بدان علاقه مند است مانند علاقه به جهاد ، شهادت و یاری دین خدا ، باعث بروز گریه می گردد . خدای تعالی اندوه و گریه برخی از مجاهدان معذور را به علت ناتوانی مالی و محروم شدن از فیض جهاد این گونه بیان می کند: « وَ لا عَلَى الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناًأَلاَّ یَجِدُواما یُنْفِقُونَ»،(توبه/۹۲)،« و (نیز) ایرادى نیست بر آنها که وقتى نزد تو آمدند که آنها را بر مرکبى (براى میدان جهاد) سوار کنى گفتى مرکبى که شما را بر آن سوار کنم ندارم (از نزد تو) بازگشتند در حالى که چشمانشان اشکبار بود، چرا که چیزى که در راه خدا انفاق کنند ، نداشتند».
تفیض از ماده ی فیضان ، به معنی ریزش بر اثر پر شدن است . هنگامیکه انسان ناراحت می شود ، اگر ناراحتی زیاد شدید نباشد چشمها پر از اشک می شود بی آنکه جریان یابد اما هنگامیکه ناراحتی به مرحله شدید رسید ، اشکها جاری می شود . این نشان می دهد که این گروه از یاران پیامبر ( ص ) به قدری شیفته جهاد بودند که نه تنها از معاف شدن خوشحال نشدند بلکه همچون کسی که بهترین عزیزانش را از دست داده ، در غم این محرومیت اشک می ریختند . ( مکارم، ۱۳۷۴،ج۸،۸۳).
۲-۷-۸-فقدان عزیزان
سوگواری در فقدان یک عزیز امری طبیعی و عاطفی و نشانه فعال بودن احساس و عواطف بشری است . (زبری قاینی،۱۳۸۲ ، ۱۳) از دیدگاه اسلام ، گریه شیوه دیرینه انبیاء الهی شمرده می شود . قرآن اشک یعقوب ( ع ) در فراق یوسف ( ع ) را یاد آور می شود و می فرماید : «وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ و َقالَ یا أَسَفى عَلى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ»،(یوسف/۸۴)، «و از آنها روى برگرداند و گفت وا اسفا بر یوسف!، و چشمان او از اندوه سفید شد اما او خشم خود را فرو مىبرد (و هرگز کفران نمىکرد)». باز می فرماید:«قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون»،(همان،۸۶)،«گفت من تنها غم من الله ما لا تعلمون و اندوهم را به خدا مىگویم (و شکایت نزد او مىبرم) و از خدا چیزهایى مىدانم که شما نمىدانید».
در تفسیر آیه(۸۴) آمده است که اسف به معنای اندوه توام با غضب است و گاهی در تک تک آن دو نیز استعمال می شود . حقیقت اسف عبارت است از فوران خون قلب و شدت اشتهای به انتقام . این حالت اگر در برابر شخص ضعیف تر و پایین دست آدمی باشد ، غضب نامیده می شود و اگر در برابر مافوق باشد ، حالت گرفتگی و اندوه دست می دهد . هم چنین سفید شدن چشم به معنای سفید شدن سیاهی چشم است که آن هم به معنای کوری و بطلان حس باصره است.(طباطبایی،۱۴۱۷،ج ۱۱،۳۱۷و ۳۱۸). در جایی دیگر آمده است که حزن و اندوه مضاعف حضرت یعقوب ( ع ) به علت فراق بنیامین او را به یاد یوسفش افکند و سیلاب اشک را از چشمان او جاری ساخت ؛ تا آن حد که چشمان او از این اندوه سفید و نابینا شد . ظاهر آیات نشان می دهد که یعقوب تا آن زمان نابینا نشده بود بلکه این غم و اندوه مضاعف و ادامه گریه و ریختن اشک ، بینایی او را از میان برد. (مکارم،۱۳۷۴،ج۱۰،۵۳و۵۴). هم چنین ” بث ” به معنی پراکندگی است و چیزی که نمی توان آن را کتمان کرد و در اینجا به معنی اندوه آشکار و پراکندگی خاطر نمایان است . ( همان ، ص ۵۶ )
در اینجا سوالی مطرح می شود و آن اینکه ، یعقوب آن قدر گریه کرد و غصه خورد که چشمانش را از دست داد . آیا این با صبر جمیل منافات ندارد ؟ در پاسخ آمده است که صبر باطن انسان را از اضطراب ، زبانش را از شکایت و اعضا و جوارحش را از حرکات غیر عادی باز می دارد . بدین ترتیب صبر بر مصیبت به معنای گریه نکردن نیست چون شکستن دل یا رقت آن در برابر مصیبت برای انسان سلیم الفطره امری عادی است و با اضطراب نداشتن منافات ندارد . چنان که جاری شدن اشک به دنبال شکسته شدن دل امری عادی است . آری زبا ن به شکوه گشودن و به عالم و آدم بد گفتن ، همانند گریبان دریدن ، بر سر و سینه زدن و … حرکات غیر عادی است که با صبر منافات دارد .( جوادی آملی ، ۱۳۸۹ ، ج ۵ ، ۵۲۰ ) . حضرت یعقوب ( ع ) اگر چه گریه می کرد اما قرآن می فرماید : « فَهُوَ کَظِیمٌ »: او خشم خود را فرو می نشاند . و این یک امر طبیعی است که انسان دلتنگ عزیزانش گردد .
در روایات آمده است که حضرت یوسف ( ع ) در فراق و دوری از پدر در زندان آنقدر گریه می کرد که موجب ناراحتی سایر زندانیان شد . «و اما یوسف ، فانه کان یبکی علی ابیه یعقوب و هو فی السجن فتاذی به اهل السجن» : اما یوسف ، همانا او پیوسته در فراق پدرش یعقوب گریه می کرد در حالیکه در زندان بود و اهل زندان اذیت می شدند .(مجلسی،۱۴۰۳،ج۱۲،۳۰۳)،(قمی،۱۳۷۳،ج ۱،۳۵۵).
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1400-08-05] [ 02:14:00 ق.ظ ]
|