کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو



 



۴-۳)اهمّیت فقه در زمان پیامبر
مسلمانان در عصر پیامبر، در مسایل شرعی خویش، مانند طهارت، نماز، روزه، حج و غیره، به آن بزرگوار مراجعه کرده و احکام شرعی را فرا می‌گرفتند. در آن زمان، هیچ گاه به معنای امروزی آن، اجتهاد مرسوم نبود؛ یعنی استنباط احکام شرعی از ادلّه‌ی تفصیلی آن. به عبارت دیگر، مسلمانان مستقیماً با منبع وحی در ارتباط بودند و به اجتهاد و استنباط احساس نمی‌کردند.
از سوی دیگر، هیچ دلیل و شاهدی وجود ندارد که خود پیامبر اکرم(ص)، اجتهاد نموده باشند. آن حضرت در برخی مسایلی که از او پرسیده می‌شد، منتظر وحی و پیام آسمانی می‌شد و هیچ گاه از طریق اجتهاد، به پاسخ مسایل شرعی نمی پرداخت. البته باید ذکر کرد بى تردید, فقه قرآنى در زمان پیامبر, شکل گرفت. همزمان با نزول هرآیه از (آیات الاحکام), پیامبر بر اساس مسؤولیت ویژه اى که داشت, به توضیح و تفسیر آن مى پرداخت و پرسشها را پاسخ مى گفت وابهامات را برطرف مى ساخت. بدین گونه پیامبر, بنیاد پیراسته ی تشریع را در اختیار جامعه‌ی آن روز قرار مى داد و اساس مستحکمى را براى بناى وسیع و گسترده‌ی شریعت اسلامى در دیگر روزگاران, به وجود مى آورد (سجادی، ۱۳۷۴، ص ۲۳).
آری، وقتی پیامبر اکرم (ص) رحلت فرمود، دو شیء گران بها را میان امّت نهاد تا مرجع آنان در هنگام اختلاف ها باشد: « اِنّی تارکٌ فیکم ما اِن تَمَسَکتُم بِه لَن تَضِلّوا بَعدی، اَحَدهما اَعظَمُ مِن الآخر: کتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ اِلَی الاَرضِ، وَ عِترتی اَهلِ بَیتی، وَ لَن یَفتَرِقا حَتی یَردا عَلی الحَوض، فَانظُروا کَیفَ تَحْلُفونی فیهما»؛۵ من چیزی را میان شما می‌گذارم که اگر به آن تمسک نمایید، بعد از من گمراه نمی‌شوید. یکی از آن‌ها از دیگری بزرگ تر است. کتاب خدا، که ریسمانی از آسمان به سوی زمین است، و عترت من که اهل بیت من هستند. این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. پس بنگرید چگونه بعد از من با آن دو رفتار می‌کنید) کریمی نیا، ۱۳۸۴، ص ۴۴).
امّت اسلامی از این دستور پیامبر اکرم(ص) سرپیچی کردند که اوّلین مسئله، قضیه خلافت و جانشینی آن بزرگوار است و از این طریق مکاتب و مذاهب فقهی متعدّدی به وجود آمد و بیش تر مسلمانان از پیروی از مکتب اهل بیت(علیهم السلام)، که ادامه دهنده‌ی خط پیامبر اکرم(ص) بودند، بازماندند.
گروهی گمان کرده اند که فقه امامیّه در سده های بعد از عهد پیامبر عظیم الشّان اسلام(ص) تدوین و تکمیل شده است این امری است که خاورشناسان به عمد یا جهل آن را در میان مسلمانان رواج داده اند، اینان می‌خواهند این گونه القا کنند که شیعه اعتنای چندانی به سنّت نداشته و فقه خویش را عمدتا از زمان صادقین ( ع) به بعد تدوین کرده است و از آن جا که در نقل سنّت نبوی مجعولات زیادی را قایل است، لذا پیوستگی خویش را به صدر اسلام از دست داده است. بویژه آن که منکر عصمت برای جمیع صحابه بوده، و چه بسا طعن را نسبت به بعضی از صحابه نیز جایز می‌داند. ایشان در این راستا به گفتارهایی از بعضی کتب اهل قلم امامیّه، خصوصا از دوران صفویه استناد می جویند و همین امر را باب جدایی شیعه از دیگر مذاهب اسلامی معرّفی می‌کنند. در حالی که قضیّه درست بر خلاف این مطلب است زیرا تفکّر شیعی چه در اصول و چه در فروع و چه در اخلاقیات یک رابطه‌ی انفکاک ناپذیر با سنّت نبوی دارد. تاریخ فقه اسلامی دارای دو دوره است: ۱ )دوره‌ی تشریع و قانونگذاری. ۲) دوره‌ی تفریع و بیان فروع و تطبیق قانون بر موارد؛ نه آن گونه که مستشرقین چون پطروفسکی[۸] می‌گوید:
پایان نامه - مقاله - پروژه
در آغاز کار، در جماعت اسلامی، فقط قرآن مبنا و منبع تعلیمات دینی و در عین حال حقوقی بوده، ولی چیزی نگذشت که در دوران فتوحات بزرگ اعراب این منبع کفایت نیازمندی هارا نداد، و سرچشمه ی دیگری یعنی سنّت نیز به موازات آن محلّی را اشغال کرد.. . اعراب در سرزمینهای یاد شده با مسایل و نیازمندی‌هایی رو به رو شدند که قرآن به آن‌ها پاسخی نمی‌داد (حکیمی، ۱۳۸۸، ص ۲۹۰).
همانگونه که تدوین فقه از همان دور اوّل تشریع یعنی زمان پیامبر(ص) آغاز شد، امهات تشریع اسلامی نیز در همان زمان شکل گرفت. زیرا همانگونه که علی(ع) یار اوّلین پیامبر و مصاحب همیشگی و رازدار امین او بی انقطاع احکام و معارف اسلامی را از پیامبراکرم(ص) فرا می‌گرفت اصحاب او نیز در ثبت و ضبط احکام سعی بلیغ و وافری نمودند. از میان اصحاب ایشان علی بن ابی رافع که از خواصّ علی(ع) و از فقیهان شیعه درصدر اوّل بود، به تدوین فقه دست زده است. وی کتابی را در ابواب فقه، احکام وضو، نماز و دیگر ابواب نوشت. (صدر، ۱۳۸۳، ص ۲۹۸ ).
از طرفی بخش عمده ای از روایات ائمّه ی معصومین (ع) به استناد احادیثی است که از پدران خویش شنیده و در نهایت به رسول اکرم(ص) می‌رسد. چنان که شهید ثانی در خاتمه ی کتاب منیه المرید از دو تن از اصحاب امام صادق(ع) یعنی هشام بن سالم و حماد بن عثمان نقل می‌کند که از حضرت صادق(ع) شنیدیم که می‌فرمود: «سخن من سخن پدرم (امام محمّد باقر) است. و سخن پدرم سخن جدّم (امام زین العابدین)، و سخن جدّم سخن حسین است، و سخن حسین سخن حسن است، و سخن حسن سخن امیرالمومنین است، و سخن امیرالمومنین سخن پیامبر خداست و سخن پیامبر گفته ی خدای عزّوجل است»( به نقل از خوئینی، ۱۳۸۸، ص ۱۰).
این حدیث گویای این نکته است که احادیث ائمّه(ع) احادیث نبوی بوده، و آن نیز به استناد آیه ی شریفه ی « ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی » ( سوره نجم آیه ۲)سخن خداوند می‌باشد.
این روایت را می‌توان بر این مطلب نیز حمل کرد که سخن ائمّه(ع) در راستای سخن پیامبر(ص) و سخن خداوند می‌باشد و لذا دارای همان حجّیت قول پیامبر است. در این باره محمود شهابی می‌گوید: محتاج به توضیح نیست که اصول کلّی احکام دین مقدس اسلام به طور کلّی، در زمان خود پیغمبر(ص) وضع و ابلاغ شده و هیچ حکمی بعد از رحلت آن حضرت وضع و تشریع نشده است. نهایت آن که برخی از احکام، در آن زمان به طور اصل کلّی، در لفّافه ی اجمال و لف می بوده و در دوره های بعد به مقام تفصیل و نشر درآمده، و فروع آن اصل کلّی مشروح گشته است. و بدین جهت در پاره ای از اخبار که از اهل بیت(ع) روایت شده، دیده می‌شود که به اصحاب خود دستور می‌داده اند که هرگاه حکم چیزی را از ایشان می شنوند، اصل و دلیل آن را از قرآن بخواهند( به نقل از خوئینی. پیشین).
چنان که روایت پیشین از حضرت باقر(ع) گواه این مطلب است روایت مشهور پیامبر اکرم(ص) در خطبه ی حجه الوداع، خود گویای این حقیقت روشن است؛ آن جا که می‌فرماید: «معاشر الناس ما من شئ یقربکم الی الجنه ویباعدکم عن النار الا امرتکم به، وما من شئ یقربکم الی النار و یباعدکم عن الجنه الا وقد نهیتکم عنه».
ای مردم هر چیز که شما را به بهشت نزدیک و از جهنّم دور کند، شما را به آن امر کردم، و هر چیزی که شما را به آتش نزدیک و از بهشت دور نماید، شما را از آن بازداشتم (به نقل از: شیخ انصاری، ۱۳۶۷، ص ۴۵).
گواه روشن دیگری بر ادعای قول امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه است، که می‌فرماید: «ترد علی احدهم القضیه فی حکم من الاحکام فیحکم فیها برایه، ثم ترد تلک القضیه بعینها علی غیره فیحکم فیها بخلاف قوله، ثم یجتمع القضاه بذلک عند الامّام الذی استقضاهم، فیصوب آرائهم جمیعا والههم واحد و نبیهم واحد و کتابهم واحد. افامرهم الله سبحانه بالاختلاف فاطاعوه؟ ام نهاهم عنه فعصوه؟ ام انزل الله سبحانه دینا ناقصا فاستعان بهم علی اتمامه؟ ام کانوا شرکاء له فلهم ان یقولوا و علیه ان یرضی؟ ام انزل الله سبحانه دینا تامّا فقصر الرسول(ص) من تبلیغه وارائه؟ والله سبحانه یقول:« ما فرطنا فی الکتاب من شئ » و فیه بیان لکل شئ و ذکر ان الکتاب یصدق بعضه بعضا و انه لااختلاف فیه فقال سبحانه:« ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» وان القرآن ظاهره انیق وباطنه عمیق لاتفنی عجائبه ولاتنقضی غرائبه ولاتکشف الظلمات الا به» ( نهج البلاغه، خطبه ۱۸، ص۱۰۸).
به یکی از آن‌ها (قضات) قضیّه‌ی (مشکلی) در مورد حکمی از احکام می‌رسد و او به رای خویش درباره‌ی آن داوری می‌کند، سپس درست همان قضیّه به دیگری می‌رسد و درباره‌ی آن، خلاف گفته ی قاضی نخست حکم می‌کند. آن گاه داوران به این حکم نزد پیشوایی که از آن‌ها داوری خواسته جمع می‌شوند و او هم آرای همه‌ی آن‌ها را صواب می شمارد، با آن که خدای آن‌ها یکی، پیامبرشان یکی و کتابشان هم یکی است. آیا خداوند سبحان به آن‌ها دستور داده است و آن‌ها هم اطاعتش کرده اند، یا آن‌ها را از اختلاف نهی کرده و نافرمانیش نموده اند؟ یا خداوند دین ناقصی فرو فرستاده و از آن‌ها در کامل کردن آن یاری جسته است؟ یا این ها شریک وی بوده اند و حق دارند که بگویند و او هم ناگزیر است ( به حرف آن‌ها) راضی باشد؟ و یا خداوند دین کاملی فرو فرستاده و رسول( ص) در تبلیغ و رسانیدن آن کوتاهی کرده است؟ با آن که خداوند سبحان می‌فرماید: ما در کتاب (قرآن) چیزی را فروگذار نکردیم و در قرآن بیان هر چیز هست و ذکر فرموده که بخشی از قرآن بخش دیگر را تصدیق می‌کند و هیچ اختلافی در آن نیست و نیز فرمود:« اگر قرآن از نزد غیر خدا می بود، اختلاف فراوان در آن می‌یافتند. » و قرآن ظاهرش زیبا و باطنش عمیق (وبی پایان) است. عجایب آن تمام نمی‌شود و غرایبش به پایان نمی‌رسد و تاریکی ها جز با آن زدوده نمی‌شود.
در روایت دیگر که شیخ صدوق (ره) نقل می‌کند، روزی از امام رضا(ع) سوال شد وظیفه فقیه در تعارض روایاتی که از پیامبر و امامان معصوم(ع) رسیده چیست؟ امام فرمود:« ان الله احل حلالا وحرم حراما و فرض فرائض، فما جاء فی تحلیل ما حرم الله او تحریم ما احلّ الله او رفع فریضه فی کتاب الله رسمها قائم بلانسخ ذلک فذلک شئ لایسمع الاخذ به لان رسول الله(ص) لم یکن لیحرم ما احل الله ولا لیحلل ما حرم الله وفرائض الله واحکامه و کان فی ذلک کله متبعا مسلما مویدا عن الله عزوجل وذلک قول الله ان اتبع الا مایوحی الی فکان متبعا مودیا عن الله، امر به من تبلیغ الرساله» ( شیخ صدوق، ۱۳۶۳، ج ۲، ص ۲۰).
همانا خداوند حلالی را حلال و حرامی را حرام و واجباتی را واجب فرمود. بنابراین آن چه در حلال شمردن حرام خداوند، یا حرام شمردن حلال خدا، یا برداشتن واجبی در کتاب خداوند که تلاوت و کتابت آن برقرار است و نسخ نشده است ، آمده باشد؛ چیزی است که جای پذیرفتن آن نیست. زیرا پیامبر خدا (ص) چنین نبود که چیزی را که خداوند حلال کرده، حرام کند و چیزی را که خداوند حرام کرده حلال نماید و واجبات خدا و احکام او را تغییر دهد، بلکه در تمام این ها تابع و تسلیم و تایید شده از سوی خداوند عزّوجل بود. و این همان سخن خداوند است که « من جز آن چه بر من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم. » بنابراین تابع (دستور خداوند) بود و همان تبلیغ رسالتی را که به آن مامور بود، از سوی خدا به مردم رسانید.
از دلایل دیگری که در میان احادیث ما به روشنی وجود دارد، و از آن می‌توان استفاده کرد که روایات ائمّه(ع) از زبان پیامبر(ص) صادر شده است. وجود کتاب های حدیث حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه (ع) است، که تعداد قابل توجّهی از احادیث ما را بدان کتب مربوط می سازد. و این خود پیش بینی شخص پیامبر(ص) در حیات خویش است که سنّت خویش را از این طریق به اولاد صالح و معصوم خویش رسانده است.
از حضرت علی (ع) منقول است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: « یا علی! اکتب ما املی علیک، قلت: یا رسول الله اتخاف علی النسیان؟ قال: لاوقد دعوت الله ان یجعلک حافظا ولکن اکتب لشرکائک الائمه من ولدک» ( شیخ طوسی، ۱۳۸۴، ج ۲، ص ۵۶).
از کتب دیگری که نزد ائمه ی اهل بیت(ع) وجود داشته است، مصحف فاطمه (ع) بوده است، که ائمّه ی ما می‌فرمودند: «در مصحف مادرمان فاطمه، همه‌ی حدود و دیات حتّی ارش خدشه ای که بر بدن کسی ایجاد شود، آمده است» (شیخ کلینی، ۱۴۰ق، ص ۲۴).
به هر حال همان طور که امام راحل(ره)بیان کردند:« تردیدی نیست که حوزه های علمیّه و علمای متعّهد در طول تاریخ اسلام و تشیّع، مهم ترین پایگاه اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجروی ها بوده اند. علمای بزرگ اسلام در همه‌ی عمر خود کوشیده اند تا مسایل حلال و حرام الهی را بدون دخل و تصرّف ترویج کنند» (موسوی خمینی، ۱۳۲۳، ص ۲۵۹).
۴-۴)فقه در اهل سنّت
اهل سنّت پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) نیازمند استنباط و اجتهاد شدند تا در پرتو آن بتوانند احکام موضوعات جدید و مسایل جدید را بیابند. از آن جایی که بلاد اسلامی‌توسعه یافت و جمع کثیری به دین اسلام گرویدند؛ گسترش ارتباطات مسلمانان با یکدیگر و نیز با غیر مسلمانان از یک سو و نیز توسعه و رونق زندگی اجتماعی آنان، مسایل جدیدی را پدید آورد که می بایست برای آن‌ها پاسخی داشته باشند. از آن جا که منبع وحی با رحلت پیامبر اسلام(ص) قطع شده بود، استنباط و اجتهاد بر اساس کتاب و سنّت پایه ریزی شد. استناد به رأی در این دوره در مواردی که نصّ خاصّی از آیات و احادث وجود نداشت، جای هیچ گونه شک و تردید نیست (مبلغی و حسنی، ۱۳۸۶ ص ۶۹ ).
برای مثال، شریح از سوی عمر به منصب قضا منصوب شد و در شهر کوفه به قضاوت و داوری پرداخت. عمر در نامه ای به وی گفت: «أنُظر ما یَتَبَیَّنُ لَک فی کتابِ اللهِ فَلا تَسأَل عَنه أحداً و ما لم یَتَبَیَّن لک فَاتّبع فیه سُنّهَ رسولِ اللّه(ص) و ما لم یتبیَّن لکَ فی السُّنّهِ فَاجتَهِد فیه برأیک» به آن چه از کتاب خدا برای تو روشن شده است توجّه کن، پس از هیچ کس سؤال نکن و اگر از کتاب خدا چیزی برایت روشن نشد، پس از سنّت رسول خدا(ص) تبعیت کن و اگر در سنّت چیزی وجود نداشت، پس بر اساس رأی خودت اجتهاد کن. بنابراین، اهل سنّت پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) به اجتهاد بر اساس کتاب و سنّت و نیز «رأی» روی آوردند (گرجی، ۱۳۷۵، ص۵۰).
مراد از رأی آن است که هر گاه اهل سنّت از کتاب و سنّت، دلیل نصّ یا ظاهری نیابند، بر مبنای آن چه شارع مقدس معیّن کرده است و با رعایت اهداف و مقاصد کلّی شرع فتوا می‌دهند. در این حالت، رأی شامل قیاس، مصالح مرسله و مانند آن می‌شود. شیعیان پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)به امامان معصوم(ع)روی آوردند و در مسایل و موضوعات جدید از آنان کسب تکلیف کردند.
دوره های تحوّل فقه اهل سنّت عبارتند از:
۴-۴-۱) دوره اوّل عصر صحابه
صحابه که جمع صاحب است، کسانی هستند که با گرویدن به دین اسلام، به طور مستقیم از خود پیامبر اکرم(ص)کم یا زیاد مسایلی را آموخته‌اند. این عصر از سال یازدهم تا حدود پایان قرن اوّل هجرت را شامل می‌شود. مهم ترین فقهای این دوره از نظر اهل سنّت عبارتند از: ابوبکر أبی قحّافه، عمر بن خطّاب، عثمان بن عَفّان، علی ابن ابی طالب(ع)، معاذبن جیل، سلمان فارسی، عبدالله بن مسعود، ابوموسی اشعری، اُبَی بن کعب، زید بن ثابت.
نقش دوره‌ی صحابه در تاریخ فقه:
الف) جمع قرآن: اهل سنّت به استناد پاره ای از احادیث، جمع قرآن را از وقایع این عصر می‌دانند و بر این عقیده اند که قرآن در زمان پیامبر(ص) به تدریج نازل می‌شد و پیامبر نیز آن‌ها را به صورت تدریجی به مردم تبلیغ می‌فرمود و مردم برخی از آن‌ها را حفظ می‌کردند و گروهی از جمله کُتّاب وحی آن‌ها را می‌نوشتند و پیامبر اکرم(ص)ترتیب آیات را از لحاظ سوره و آیه به آگاهی آنان می‌رساند، ولی تا زمانی که آن حضرت حیات داشتند کسی به جمع این صفحات و تبدیل آن‌ها به یک مصحف اقدام نکرد. در زمان عثمان یک نسخه‌ی کامل از قرآن مجید فراهم شد و از روی آن چند نسخه استنساخ نموده و به شهرهای مهم اسلامی‌گسیل شد و عثمان دستور داد هر نسخه ی دیگر را، خواه کامل یا ناقص، بسوزانند. به اعتقاد مرحوم آیت اللّه خوئی سخن فوق نادرست است. به اعتقاد ایشان و بر اساس روایات، جمع قرآن در زمان خود پیامبر(ص)انجام شده است و به علاوه، با حدیث ثقلین که از طریق فریقین نقل شده منافات دارد؛ چه در آن قرآن به لفظ «کتاب» تعبیر شده است. هم چنین در قرآن هم از خود قرآن به «کتاب» تعبیر شده است: (ذَلِکَ الکِتابُ لاَ رَیب فیهِ)(بقره، آیه۲) به علاوه تحدّی قرآن به یک سوره و یا ده سوره و مانند خود قرآن، دلیلی است بر اینکه سور قرآنی از آغاز از هم متمایز بوده، به گونه ای که حتّی بین مشرکان و اهل کتاب هم انتشار داشته است) پیشین).
ب)محدودیت نقل حدیث: در دوره‌ی خلفای راشدین و حتّی پس از آن، مردم از نقل احادیث پیامبر اکرم(ص) منع شدند. این عمل در پوشش حفظ کلام الله مجید انجام می‌شد (‏دورانت، ۱۳۷۸، ج۷، ص ۳۶).
ج) بنیان ادلّه‌ی اربعه: در این دوره بنیان ادلّه‌ی اربعه (کتاب، سنّت، اجماع و رأی) برای استنباط احکام نهاده شد. اگر حکم مسئله ای را از کتاب و سنّت به دست می‌آوردند به آن عمل می‌کردند، در غیر این صورت به استشاره (اجماع) و یا «رأی» مفتی مراجعه می‌کردند.
۴-۴-۲) دوره‌ی دوّم عصر تابعان:
این دوره، گرچه به اعتباری از اواخر قرن نخست هجرت شروع می‌گردد، ولی به دلیل تداخل زمان صغار صحابه با کبار تابعان، از سال چهل و یکم آغاز می‌شود و تا زمان ظهور پیشوایان مذاهب فقهی، یعنی همان اوایل قرن دوّم ادامه می‌یابد. در این دوره، به تدریج موانع نقل حدیث برطرف شد و صحابه و کبار تابعان طبق روایاتی که بلاواسطه و یا مع الواسطه از پیامبر(ص) شنیده بودند، به مسایل مطرح شده پاسخ می‌گفتند. برخی فقهای این دوره از نظر اهل سنّت از این قرارند: اُمّ المؤمنین عایشه ، عبدالله بن عمر، عروه بن زبین، عبدالله بن عباس، شریح قاضی، اَنَس بن مالک، عمر بن عبدالعزیز.
۴-۴-۳)دوره‌ی سوّم عصر پیشوایان مذاهب
این عصر از اوایل قرن دوّم آغاز می‌شود و تا نیمه‌ی قرن چهارم، که پیشوایان بزرگ فقه و اجتهاد ظاهر می‌شوند، ادامه می‌یابد. در این دوره مذاهب چهارگانه ی اهل سنّت (حنفیه، مالکیه، شافعیه و حنبلیه) شکل گرفتند. تمدّن اسلام نیز در شهرهای بزرگ مانند بغداد، قرطبه در اندلس، قیروان در آفریقا، فسطاط در مصر، دمشق، کوفه، بصره، مرو و نیشابور گسترش یافت و بدون شک این گستردگی در بارور شدن فقه تأثیری چشمگیر داشت. به دستور خلیفه‌ی اموی، عمربن عبدالعزیز، سنّت و حدیث تدوین شد و علم اصول فقه اهل سنّت به وسیله‌ی امّام شافعی تدوین گردید.
۴-۴-۴)دوره‌ی چهارم دوره‌ی توقّف اجتهاد و گزینش مذاهب:
این دوره از نیمه‌ی قرن چهارم آغاز می‌شود و تا سقوط خلافت عباسیان، عصر قیام بر مذاهب و شیوع مناظره و جدل، ادامه می‌یابد. به موازات ضعف سیاسی جهان اسلام، از نظر علمی، اجتهاد هم دچار ضعف شده بود. فقها به تقلید از فقهای گذشته گرایش پیدا کردند، به گونه ای که هر دانشمندی پیرو یکی از مجتهدان عصر سابق می‌شد و تنها به شرح، تفسیر، جمع و یا تألیف آراء وی می‌پرداخت (جعفری، ۱۳۶۷، ص ۵۸).
۴-۴-۵) دوره‌ی پنجم عصر تقلید محض:
در این دوره، اجتهاد به نهایت ضعف خود رسید و ارتباط علمی‌دانشمندان با یکدیگر، بخصوص دانشمندان سرزمین های مختلف، از بین رفت و رکود چشمگیری در مجامع علمی‌نمایان گردید. این دوره از سقوط بغداد به دست هلاکوخان تا دوره‌ی حاضر را در بر می‌گیرد.
۴-۴-۶)دوره‌ی ششم عصر حاضر:
این دوره که از جنگ جهانی دوّم تا قرن اخیر ادامه می‌یابد، دارای دو ویژگی بارز است: نخست آن که اهل سنّت خود را از تقیّد به مذاهب خاص از مذاهب اربعه رها ساخته‌اند؛ یعنی ضروری نمی دیدنند که در تمام مسایل تنها از یک مجتهد پیروی کنند، بلکه احیانأ شافعیه در مسئله یا مسایلی از ابوحنیفه یا مالک یا احمد تقلید می کند و همین طور به عکس.
پس از جنگ جهانی دوّم، کشورهای اسلامی بیش از پیش با تمدّن های غربی آشنا شدند و این امر تأثیر فراوانی بر مسلمانان گذاشت. ارتباط ملل غربی با ملّت های اسلامی موجب شد تا مسلمانان برای ایجاد سازگاری با مسایل روز جهان، در امور شرعی تجدید نظرهایی به عمل آورند. از این رو، خود را ناچار دانستند در هر مسئله ای رأی مذهبی را برگزینند که سازگاری بیش‌تری با این نوع مسایل داشته باشد. حتّی برخی از دانشمندان بزرگ، مانند شیخ شلتوت، اخذ به مذهب جعفری را هم احیانأ تجویز کردند با اینکه چنین امری در گذشته حتّی تصوّرش هم آسان نبود.
دوّم آن که به علّت پیدایش مسایل مستحدثه، مانند بیمه، مسایل مربوط به خانواده، تساوی حقوق، مسایل اقتصادی، معاملات بانکی (معامله ی سفته، ربا و.. . ) این فکر در بین دانشمندان قوّت گرفت که بار دیگر باب اجتهاد مفتوح شود و احیانأً با توجّه به روح شرع، ظواهر نصوص، مصالح و حتّی مقتضیات زمان و آراء صاحب نظران گذشته، از نو مسایل شرعی مورد بررسی قرار گیرد و همان گونه که از برخی اظهارات دانشمندان به دست می‌آید آن‌ها از سدّ باب اجتهاد راضی نبوده اند (کریمی نیا، ۱۳۸۴، ص ۴۴).
۴-۵)فقه در مذهب شیعه
فقه شیعه دارای تاریخی طولانی و با سابقه ای است که بدون شناخت «تاریخ فقه شیعه» نمی‌توان به عمق «فقه شیعه» راه یافت و از آن اطّلاع دقیقی به دست آورد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-08-05] [ 12:24:00 ق.ظ ]




رضایت و وفاداری مشتریان بانک مسکن در شهر رشت بررسی قرار گرفته است. تحقیق حاضر که از نوع توصیفی-پیمایشی است، نظر ۳۹۲ نفر از مشتریان بانک مسکن، که با روش خوشه ای از ۵ شعبه بانک انتخاب شدند، جمع آوری شده و به کمک نرم افزار های SPSS و LISREL تحلیل گردیده است. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تکنیک تحلیل عاملی تاییدی و مدل معادلات ساختاری استفاده شده است. یافته های تحقیق نشان می دهند که کیفیت خدمات با وفاداری، کیفیت خدمات با ارزش ادراکی، کیفیت خدمات با رضایت، اعتماد با رضایت، ارزش ادراکی با رضایت، ارزش ادراکی با وفاداری و رضایت مشتری با وفاداری رابطه مثبت و معنادار وجود دارد اما بین اعتماد با وفاداری رابطه معناداری وجود ندارد
پایان نامه - مقاله - پروژه
واژگان کلیدی: وفاداری، اعتماد، کیفیت خدمات، ارزش ادراک شده، رضایت مشتری.
فهرست جداول
عنوان صفحه
جدول ۲-۱- مروری بر پژوهش‌های انجام شده در مورد ابعاد کیفیت خدمات ۲۴
جدول ۲-۲- فراوانی مطلق ابعاد کیفیت خدمات ۲۵
جدول ۲-۳- مروری بر پژوهش‌های انجام شده در مورد ابعاد اعتماد ۳۰
جدول ۲-۴- مروری بر پژوهش‌های انجام شده در مورد ابعاد ارزش ادراک شده ۴۳
جدول ۲-۵-جدول نوآوری‌ها در مدل اسکمپر ۵۲
جدول ۲-۶- عناوین شاخص‌های ملی رضایت مشتری در کشور‌ها همراه با سال ابداع ۵۴
جدول ۲-۷- شاخص‌های مدل رضایت مشتری آمریکا ۵۶
جدول ۲-۸- شاخص‌ها و عوامل مدل رضایت مشتری اروپا ۵۸
جدول ۲-۹- دیدگاه صاحب نظران درباره وفاداری به خدمت ۶۸
جدول ۲-۱۰- جنبه‌های وفاداری به خدمت (زیتمال و همکارانش، ۱۹۹۶) ۶۸
جدول۲-۱۱- برخی ابعاد وفاداری ۷۶
جدول ۳-۱- نحوه توزیع و جمعآوری پرسشنامه ها ۹۰
جدول ۳-۲- طیف لیکرت بر اساس بیان مثبت گویه ۹۱
جدول ۳-۳- تعداد سوال های مربوط به هر متغیر و منابع آن ها ۹۲
جدول ۳-۴ : ضریب آلفای کرونباخ متغیرها و ابعاد تحقیق ۹۵
جدول ۴-۱- توزیع فراوانی پاسخگویان بر حسب جنسیت ۱۰۲
جدول ۴-۲- توزیع فراوانی پاسخگویان بر حسب مقطع تحصیلی ۱۰۳
جدول ۴-۳- توزیع فراوانی پاسخگویان بر حسب گروه سنی ۱۰۴
جدول ۴-۴- توزیع فراوانی پاسخگویان بر حسب نوع حساب ۱۰۵
جدول ۴-۵- توزیع فراوانی پاسخگویان بر حسب وضعیت درآمدی ۱۰۶
جدول ۴-۶- توزیع فراوانی پاسخگویان بر حسب وضعیت شغلی ۱۰۷
جدول ۴-۷- توزیع فراوانی پاسخگویان بر حسب مدت استفاده ۱۰۸
جدول ۴-۸- آماره‌های یک نمونه‌ای کیفیت خدمات ۱۱۰
جدول ۴-۹- آزمون یک نمونه‌ای کیفیت خدمات ۱۱۰
جدول ۴-۱۰- آماره‌های یک نمونه‌ای اعتماد ۱۱۱
جدول ۴-۱۱- آزمون یک نمونه‌ای اعتماد ۱۱۱
جدول ۴-۱۲- آماره‌های یک نمونه‌ای ارزش ادراکی ۱۱۲
جدول ۴-۱۳- آزمون یک نمونه‌ای ارزش ادراکی ۱۱۲
جدول ۴-۱۴- آماره‌های یک نمونه‌ای رضایت مشتری ۱۱۳
جدول ۴-۱۵- آزمون یک نمونه‌ای رضایت مشتری ۱۱۳
جدول ۴-۱۶- آماره‌های یک نمونه‌ای وفاداری ۱۱۴
جدول ۴-۱۷- آزمون یک نمونه‌ای وفاداری ۱۱۴
جدول ۴-۱۸- نتایج فرضیات تحقیق ۱۲۸
جدول ۴-۱۹- شاخص‌های برازش مدل ۱۳۰
جدول ۵-۱- بررسی رد یا تایید شدن فرضیات اصلی تحقیق ۱۴۲
فهرست نمودارها
عنوان صفحه
نمودار۴-۱- نمودار فراوانی پاسخ گویان بر حسب جنسیت ۱۰۲
نمودار ۴-۲- نمودار فراوانی پاسخ گویان بر حسب مقطع تحصیلی ۱۰۳
نمودار ۴-۳- نمودار فراوانی پاسخ گویان بر حسب گروه سنی ۱۰۴
نمودار۴-۴- نمودار فراوانی پاسخ گویان بر حسب نوع حساب ۱۰۵
نمودار۴-۵- نمودار فراوانی پاسخ گویان بر حسب وضعیت درآمدی ۱۰۶

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:24:00 ق.ظ ]




رویکرد انگیزشی
۲-۱۴-۲-۱) مدل توانمندسازی مالاک و کارزتومالاک و کارزتو(۱۹۹۶) توانمندسازی را مفهومی گسترده تر از مدیریت مشارکتی می دانند. آن دو با تاکید بر فرهنگ سازی و نقش مدیران در توانمندسازی کارکنان، توانمندسازی را شامل چهار بعد می دانند؛ رفتاری که به صورت درونی برانگیخته و به توجیه درونی کارهای انجام شده منجر می شود و بر اساس آن مدیران برای حل مسئله به کارکنان خود واگذاری اختیار ، و مسولیت آن کار را به خودشان محول می کنند. مالاک و کارزتو اعتقاد دارند که توانمندسازی باید در فرهنگ سازمانی دائمی و پی در پی ادغام شود؛ بدین معنا که در ابتدا شخصی از راهنمایی دیگری استفاده ، و از رفتار او مدل برداری کند؛ سپس ادراک خود را از توانمندسازی توسعه بخشد و مطابق آن عمل کند و در نهایت به رهبری برای دیگران تبدیل شود. وظیفه مدیریت نیز فهم این نکته است که چنین امری فرایندی تدریجی است و باید افراد را در حرکت از این چهار مرحله یاری کرد.(مالاک وهمکاران،۱۹۹۶،ص ۸-۱۰)
دانلود پایان نامه
برانگیختن درونی رفتار کارکنان
توجیه درونی رفتارهای گذشته کارکنان
ابعاد توانمندسازی
توانمندسازی
واگذاری اختیار به کارکنان برای حل مساله
واگذاری مسئولیت به کارکنان برای حل مسئله
شکل ۲-۵ : مدل توانمندسازی مالاک و کارزتو(۱۹۹۶)

مدل های مبتنی بر رویکرد روانشناختی
۲-۱۴-۳-۱) مدل توانمندسازی آولیو[۱۲] : آولیو و همکارانش (۲۰۰۴) توانمندسازی شناختی را این گونه کرده اند : توانمندسازی، انگیزش ذاتی در قالب مجموعه معرفت چهارگانه شامل توانش، اثرگذاری، معناداری و خودمختاری، در راستای انعکاس جهت فردی نسبت به نقش در کار است .
به عقیده آولیو توانش به معنای احساس دانستن و توان انجام دادن موفقیت آمیز کار، اثرگذاری به معنای میزان موثر واقع شدن فعالیت شخص در پیشبرد اهداف سازمانی ، معناداری به معنای وزنی که افراد برای کار در استاندارد خود قائل هستند و خودمختاری نیز به معنای حس استقلال در تصمیم گیری است . (آولیو و همکاران، ۲۰۰۴) آولیو و همکارانش، توانمندسازی را از ابزارهای اصلی مدیریت می دانند که بر پایه آن رهبری گشتاری کارکنان به سمت اهداف سازمانی سوق داده می شود و به اعتقاد آولیو و همکارانش فنون رهبری در توانمندسازی کارکنان در واقع ، ترغیب آنان به تفکر منتقدانه، درگیر کردنشان در فرایند تصمیم گیری و القای وفاداری از طریق درک نیاز متقابل آنان است. (همان، ص ۹۵۲)
توانش
اثرگذاری
ابعاد توانمندسازی
تعهد سازمانی
توانمندسازی
معناداری
تغییرات فرهنگی
شکل ۲-۶ : مدل توانمندسازی آولیو(۲۰۰۴)
۲-۱۴-۴) مدل های مبتنی بر رویکرد تعاملی
۲-۱۴-۴-۱) مدل توانمندسازی کارول[۱۳]مدل توانمندسازی کارول (۱۹۹۵) با نگرش به رویکرد نوین رهبری گروه پایه ریزی شده است. در این مدل، چهار گام اصلی توانمندسازی از سه بعد گروه، فرد و رهبر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
توانمندسازی و اعتماد
تعهد به اهداف
اندازه گیری و تقویت
نقد و بهبود
شکل۲-۷: مدل توانمندسازی کارول(۱۹۹۵)
به نظر کارول، نبود هدف مشترک در گروه، مشکل عمده سازمان های امروزی است. وظیفه اصلی رهبر، ایجاد فضای مثبت در راستای ایجاد اشتیاق در کارکنان به سمت اجرای امور است که اگر گروه ها توانمند و عملا در اجرای کار سهیم شوند، نیازمند اندازه گیری و بازخورد پیشرفت خود هستند و بازخورد در راستای بهبود مستمر و اصلاح مسیر مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. (کارول،۱۹۹۵)
۲-۱۴-۵) مدل های مبتنی بر رویکرد شناختی
۲-۱۴-۵-۱) مدل توانمندسازی جروی، رایت و اندرسون[۱۴]به اعتقاد این سه پژوهشگر توانمندسازی، فرایند راهنمایی و ایجاد مهارت های لازم برای کارمندان به منظور تصمیم گیریهای مستقلانه در چارچوب فرهنگ و فرایند سازمانی است. آنان در مدل خود با نام توانمندسازی عملکرد راهبردی[۱۵] سه شاخص عمده را امکان توانمندسازی بیان می کنند که عبارتست از :

 

    • هدایت ( راهنمایی)

 

    • مدل رفتاری

 

    • توسعه خط مشی های کاری

 

از دیدگاه آنان هدایت، فرایندی غیر رسمی برای ایجاد رفتارهای صحیح در کارمندان از طریق افزایش توانایی و ارتقای درجه مهارت آنان است . هدایت، فرایندی است که بر آنچه که مردم بدرستی انجام می دهند و شیوه هایی تاکید دارند که می توانند بهتر عمل کنند. اغلب مدل های رفتاری بیشتر از لغات سخن می گویند، ولی قسمتی از تمرین، مهارت های پایه ای هستند که با بحث و گفتگو و ایفای نقش و اجرا قابل یادگیری است. طبق تحقیقات مدل رفتاری یکی از موثرترین شکلهای گسترش مهارتها و پیشرفت کارکنان و تغییر رفتارهاست؛ همچنین پیکره منابع علمی طراحی شغل همچنان در حال رشد است. مدیران در آی
نده باید به شدت در برابر مهارتهای گوناگون از خود انعطاف نشان دهند و اینکه با تشخیص صحیح کار، میزان مسئولیت پذیری را در افراد تقویت کنند و برای آنان فرصتهای مناسبی به وجود آورند تا در مقابل کاری که به آنان سپرده می شود، تعهد بیشتری پیدا کنند. اصولا راهنمای خوب باید مدل خوب و مناسبی را انتخاب کند تا مورد توجه کارکنان قرار گیرد. مدیران نیازمند آنند که مسیر راهنمایی و هدایت خود را تغییر دهند تا به نتیجه دلخواهشان برسند. مدیران با اجرای خط مشهای جدید مدیریتی مشکل دارند و به همین دلیل نیازمند راهنما هستند.
به طور کلی در مدلهای پیشنهادی این سه پژوهشگر، سه متغیر اصلی هست. این متغیرها با هم در تعامل است و باید به گونه ای با هم ترکیب شود که کارکنان آن را مثبت تلقی کنند. هر گاه این سه متغیر با هم در تعامل نباشند، فرایند توانمندسازی، ناقص اجرا خواهد شد و مسئله اصلی آن بر عهده مدیران خواهد بود؛ زیرا آنان کاری بسیار دشوار را پیش روی خود خواهند داشت. آنان باید با توجه به این سه عامل به توانمندسازی کارمندان خود بپردازند. خلق فرایند توانمندسازی فقط به اظهار علاقه مندی و تمایل بدان خلاصه نمی شود، بلکه باید برخی از مسائل و مشکلات را نیز پذیرا بود. (جروی، رایت و اندرسون، ۱۹۹۸، ص ۶۵-۵۷)
الگوی رفتاری
هدایت(راهنما)
امکان توانمندسازی کارکنان
توسعه خط مشی
کاری
شکل ۲-۸ : مدل توانمندسازی جروی، رایت و اندرسون (۱۹۹۸)
۲-۱۴-۶) مدل های مبتنی بر رویکرد فرهنگی، ارزشی
۲-۱۴-۶-۱) مدل توانمندسازی لیتگو[۱۶]: لیتگو(۲۰۰۲) مدیر ساخت کاشیهای سرامیکی در استرالیا پژوهشی تحت عنوان تغییر فرهنگ در شرکتهای را به اجرا درآورده است. او در این پژوهش، مدلی ارائه کرد که بر اساس آن می توان با شکل دهی گروه های کاری و توانمند ساختن آنان، راهبرد تغییر فرهنگ را اجرا کرد. او این گروه های کاری را، گروه نظامهای خروجی کیفی[۱۷] می نامد و هدف خود را از شکل دهی این گروه ها، غلبه بر فرهنگ سنتی جداسازی و حیطه بندی[۱۸] در سازمان و درگیری کارکنان در کل فرایند می داند. به اعتقاد لیتگو اصلی ترین مقاومت در مقابل تغییر، عنصر انسان است. وی برای غلبه بر این مشکل، برنامه هایی را در گروه نظام خروجی کیفی در نظر گرفته که از آن جمله است: فراهم آوردن فضای اشتیاق به درگیری در کار به انضمام ایجاد حس مالکیت در کارکنان، ترغیب مدیریت به رهبری، ترغیب کار گروهی، ارتقای انگیزش در کارکنان و توسعه نظام های بازخورد عملکرد. لیتگو با نگرش بر توسعه ظرفیتهای منابع انسانی، توانمندسازی را مهمترین عامل آسان سازی روند ایجاد تغییرات فرهنگی در سازمان بر می شمارد. (نیکزاد،۱۳۸۴،ص ۳۳)
فراهم آوردن فضای اشتیاق به درگیری درمشارکت اطلاعاتی
ایجاد حس مالکیت در کارکنان
برنامه گروه نظام ها ی خروج کیفی
انتقال از مدیریت به رهبری
توانمندسازی
تغییرات فرهنگی
ترغیب کار گروهی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:23:00 ق.ظ ]




۸ـ برخی از کارگزاران، در دوران حکومت حضرت، از دنیا رفتند و حضرت امیر۷ بر پیکر آنها نماز خوانده است.
۹ـ برخی از کارگزاران، مورد تشویق حضرت امیر۷ قرار گرفته‌اند؛ و در مورد برخی نیز، سخنانی از امیرالمؤمنین۷ نقل شده است که بیانگر جایگاه ویژه‌ی آنان در نزد حضرت است.
توضیح و تفصیل درباره‌ی تمام تقسیم بندیهای فوق از حوصله‌ی این پژوهش خارج است؛ از اینرو درباره‌ی برخی از آنها توضیحاتی را بیان می‌کنیم.
۲.۲.۱. کارگزاران متعهّد و متخصّص
گفته شد که فقط اندکی از کارگزاران امیرالمؤمنین۷ دارای چنین خصوصیاتی بودند که از جمله‌ی آنها می‌توان به مالک اشتر و قیس بن سعد اشاره کرد.
۱ـ مالک اشتر نخعی
بر اساس گزارشات تاریخی، در میان کارگزاران امیرالمؤمنین۷، تنها کسی که هیچگونه شائبه‌ای در او وجود ندارد مالک اشتر بوده است.
بی گمان، برای شناخت و معرّفی واقعی مالک اشتر هیچ سخنی بالاتر از سخنان حضرت امیر۷ نیست و گوهر شخصیت مالک را باید به واسطه‌ی سخنانی شناخت که در زیارت جامعه در وصف این سخنان می‌خوانیم : «کلامکم نور».
پایان نامه - مقاله - پروژه
زمانی که اوضاع مصر دگرگون و متغیّر شد و محمد بن ابی بکر به خاطر توطئه‌ها و خروج معاویه بن حدیج در خونخواهی عثمان دچار فتنه و فساد گردید، حضرت امیر۷ تصمیم گرفت که برای نجات مصر، مالک اشتر را که [شخصی کار آزموده‌ و جنگدیده بود] روانه‌ی مصر کند؛[۴۲۶] از اینرو طی نامه‌ای مالک اشتر را که در نصیبین بود، به کوفه احضار کرد و به وی چنین نوشت :
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّک مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَی إِقَامَهِ الدِّینِ وَ أَقْمَعُ بِهِ نَخْوَهَ الْأَثِیمِ وَ أَسُدُّ بِهِ الثَّغْرِ الْمَخُوفِ…».[۴۲۷]
«همانا تو از کسانی هستی که برای اقامه‌ی دین از آنها کمک می‏گیرم، و سرکشی و غرور گناهکاران را در هم می‏کوبم. و و رخنه‌ی ترسناک حدود و مرزها را می‏بندم‏».
هنگامی که حضرت امیر۷ مالک اشتر را به مصر فرستاد، طی نامه‌ای به مردم مصر ویژگیهای مالک را این چنین بیان می‌کند :
«أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ لَا یَنَامُ أَیَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا یَنْکلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَی الْفُجَّارِ مِنْ حَرِیقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِک بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا أَمْرَهُ فِیمَا طَابَقَ الْحَقَّ فَإِنَّهُ سَیْفٌ مِنْ سُیُوفِ اللَّهِ لَا کلِیلُ الظُّبَهِ وَ لَا نَابِی الضَّرِیبَهِ فَإِنْ أَمَرَکمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَکمْ أَنْ تُقِیمُوا فَأَقِیمُوا فَإِنَّهُ لَا یُقْدِمُ وَ لَا یُحْجِمُ وَ لَا یُؤَخِّرُ وَ لَا یُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِی وَ قَدْ آثَرْتُکمْ بِهِ عَلَی نَفْسِی لِنَصِیحَتِهِ لَکمْ وَ شِدَّهِ شَکیمَتِهِ عَلَی عَدُوِّکم‏».[۴۲۸]
«امّا بعد، بنده‏ای از بندگان خدا را به سوی شما گسیل داشتم، که هنگام جوّ وحشت نخوابد، و در ساعات هولناک از دشمنان نهراسد و عقب ننشیند، از آتش سوزان بر بدکاران سوزنده‌تر است، و او مالک بن حارث از قبیله‌ی مذحج است. سخنش را بشنوید، و فرمانش را در آنچه مطابق حقّ است اطاعت کنید که او شمشیری از شمشیرهای خداست، که تیزی آن کند نگردد، و ضربه‌ی آن بی اثر نشود، اگر شما را دستور به حرکت داد حرکت کنید، و اگر فرمان توقّف داد توقّف کنید، چرا که او قدم بر نمی‏دارد و باز نایستد و به تأخیر نمی‏اندازد و پیش نمی‌برد مگر به فرمان من. شما را در فرستادن او بر خود مقدّم داشتم؛ چون او را خیرخواه شما، و نسبت به دشمنتان سر سخت تر یافتم».
حضرت امیر۷ در جنگ صفین، زیاد بن نضر و شریح بن هانی را با گروهی از سپاهیان به عنوان پیشقراول، جهت مقابله با لشکر شام اعزام کرد. در طول مسیر به گروهی از لشکر شام به فرماندهی ابو اعور سلمی برخورد کردند. زیاد و شریح طی نامه‌ای از امیرالمؤمنین۷ کسب تکلیف کردند. حضرت امیر۷ مالک اشتر را احضار کرد و او را جهت رتق و فتق امور به آن منطقه اعزام کرد و فرماندهی را به او واگذار کرد و طی نامه‌ای به زیاد بن نضر و شریح بن هانی نوشت :
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدْ أَمَّرْتُ عَلَیْکمَا مَالِکاً فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِیعَا أَمْرَهُ فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا یُخَافُ رَهَقُهُ وَ لَا سِقَاطُهُ وَ لَا بُطْؤُهُ عَمّا الْإِسْرَاعُ إِلَیْهِ أَحْزَمُ وَ لَا الْإِسْرَاعُ إِلَی مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ».[۴۲۹]
«اما بعد، من مالک را به فرماندهی بر شما فرستادم، پس امرش را بشنوید و مطیع فرمانش باشید زیرا او کسی است که نه بیم کم خردی و لغزش بر او می‏رود و نه در موردی که شتاب لازم است کندی می‏کند و نه آنگاه که درنگ مناسبتر است شتاب می‏ورزد».
هنگامی که حضرت امیر۷ از شهادت مالک اشتر آگاهی یافت، بسیار متأثر و اندوهگین شد و فرمود :
«لِله دَرّ مَالِک لَوْ کانَ مِنْ جَبَلٍ لَکانَ أَعْظَمَ أَرْکانِهِ وَ لَوْ کانَ مِنْ حَجَرٍ لَکانَ صَلْداً أَمَا وَ اللَّهِ لَیَهُدَّنَّ مَوْتُک عَالَماً فَعَلَی مِثْلِک فَلْتَبْک الْبَوَاکی».[۴۳۰]
«خداوند مالک را جزای خیر دهد، اگر از کوه بود از پایه‌های بزرگ آن به شمار می‌رفت و اگر از سنگ بود سنگی سخت و استوار بود، آگاه باشید به خدا سوگند که مرگ تو عالمی را ویران می‌کند، پس بر مثل چون تویی باید گریه کنندگان باید بگریند».
سپس حضرت استرجاع گفت و حمد خدای را بجا آورد و گفت :
«[اللهم] إِنِّی أَحْتَسِبُهُ عِنْدَک فَإِنَّ مَوْتَهُ مِنْ مَصَائِبِ الدَّهْرِ فَرَحِمَ اللَّهُ مَالِکاً فَقَدْ وَفَی‏ بِعَهْدِهِ وَ قَضی‏ نَحْبَهُ وَ لَقِیَ رَبَّهُ مَعَ أَنَّا قَدْ وَطَّنَّا أَنْفُسَنَا أَنْ نَصْبِرَ عَلَی کلِّ مُصِیبَهٍ بَعْدَ مُصَابِنَا بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنَّهَا أَعْظَمُ الْمُصِیبَه».[۴۳۱]
«خداوندا من این مصیبت بزرگ را به حساب تو می‏گذارم که مرگ او از مصائب روزگار است، خداوند مالک را رحمت کند که او به عهد خود وفا کرد و پیمان خود را به انجام رساند و به دیدار خدایش شتافت، با اینکه ما با خود تعهّد کرده‏ایم که پس از مصیبت رحلت رسول خدا۶ بر هر مصیبتی شکیبا باشیم زیرا آن بزرگترین مصیبت بود.(ولی مصیبت مالک ما را ناراحت و غمگین کرد)».
همچنین نقل شده است که امیرالمؤمنین۷ بعد از شنیدن خبر شهادت مالک اشتر فرمود :
«مالک و ما مالک! و هل موجود مثل ذلک؟ لو کان حدیداً، لکان قیداً، و لو کان حجراً، لکان صلداً، علی مثله فلتبک البواکی».[۴۳۲]
«مالک امّا چه مالک! آیا شخص دیگری همچون مالک وجود دارد؟ (آیا شخص دیگری همچون مالک به وجود خواهد آمد؟) سوگند به خدا اگر کوه بود، کوهی عظیم و بی‌مانند بود، و اگر سنگ بود، سنگی سخت و محکم بود و برای مثل مالک باید گریه کنندگان بگریند».
هنگامی که معاویه از شهادت مالک اشتر مطّلع شد، مردم شام را جمع کرد و گفت : مژده باد شما را که خدا دعایتان را اجابت کرد، و شرّ مالک را از شما باز داشت و او را کشت، همگی با شنیدن این خبر مسرور شده و به هم مژده می‏دادند.[۴۳۳]
همچنین نقل شده است که معاویه بعد از شهادت مالک اشتر گفت : علی بن ابی طالب۷، دو دست داشت که یکی را در جنگ صفین از او قطع کردند و آن «عمار یاسر» بود و دیگری «مالک اشتر» بود، که اکنون قطع شد.[۴۳۴]
در مقام و منزلت و شرافت مالک اشتر همین بس که حضرت درباره‌ی او فرموده است :
«لقد کان لی کما کنت لرسول الله۶ ».[۴۳۵]
حضرت امیر۷ در شهادت مالک اشتر خیلی بی تابی می‌کرد؛ گروهی از قریش که همراه او بودند، گفتند خیلی برای مالک اظهار ناراحتی می‌کنی حال آنکه وی به شهادت رسیده است.
حضرت در پاسخ به آنان فرمود :
«أما والله هلاکه فقد أعز أهل المغرب و أذل أهل المشرق».[۴۳۶]
«به خدا قسم شهادت او مردم مغرب (شام ) را عزیز و مردم مشرق (عراق ) را ذلیل کرد.»
۲ـ قیس بن سعد
قیس بن سعد جزو اصحاب پیامبر[۴۳۷] و امیرالمؤمنین و امام حسن: معرّفی شده است.[۴۳۸] وی از زیرکان[۴۳۹] و صاحب نظران و عاقلان[۴۴۰] و سخاوتمندانِ[۴۴۱] عرب بوده است و از لحاظ جسمی نیز وضعیت فوق العاده‌ای داشته است.[۴۴۲]
کشّی او را جزو افرادی معرّفی کرده است که از قبل ولایت حضرت امیر۷ را پذیرفته‌اند.[۴۴۳]
هنگامی که حضرت امیر۷ قیس بن سعد را به امارت مصر منصوب کرد طی نامه‌ای مردم مصر را به همکاری کردن با او دعوت کرد و در بیان جایگاه قیس در نزد خود به مردم مصر نوشت :
« هو ممن أرضی هدیه و أرجو صلاحه و نصیحته».[۴۴۴]
«او از جمله افرادی است که روشش مورد رضایت من و امید به صلاح و خیرخواهی او دارم».
قیس بن سعد دارای امتیازات ویژه‌ای بوده است و معاویه از ارتباط عمیق و همکاری قیس بن سعد با امیرالمؤمنین۷ به شدت ناراحت و نگران بود به ویژه زمانی که قیس بن سعد از طرف امیرالمؤمنین۷ به امارت منصوب شد نگرانی معاویه بیشتر شد و بیم آن داشت که امیرالمؤمنین۷ از عراق و قیس بن سعد از مصر، به سرزمین شام حمله کنند؛[۴۴۵] از اینرو تلاش کرد به هر طریقی که شده است قیس را از امیرالمؤمنین۷ جدا کند برای این منظور چندین نامه به قیس نوشت امّا در هر بار با پاسخ قاطعِ قیس روبرو شد. سرانجام، معاویه دست به حقّه‌ی کثیفی زد و نامه‌ای مبنی بر بیعت با معاویه و قطع همکاری با امیرالمؤمنین۷ از زبان قیس جعل کرد و در حضور مردم شام آن را قرائت کرد.[۴۴۶]
خبر کناره گیری قیس از امیرالمؤمنین۷ و صلح و بیعت او با معاویه در سرزمین عراق منتشر شد و موقعیت سیاسی قیس متزلزل شد هر چند که امیرالمؤمنین۷ این مطلب را باور نداشت و به وفاداری قیس مطمئن بود امّا علی رغم میل باطنی، و به خاطر شرایطی که پیش آمده بود و با رأی و نظر برخی از اصحابش ـ به ویژه عبدالله بن جعفر ـ تصمیم به عزل قیس گرفت.[۴۴۷]
خلاصه‌ی کلام اینکه قیس بن سعد با این وجود که انسان زیرک و کاردانی بود امّا مغلوب توطئه‌ی معاویه شد و حضرت امیر۷ ناچار شد او را برکنار و امارت مصر را به محمد ابی بکر واگذار کند که در نتیجه بر اثر توطئه‌های معاویه و عمرو عاص و ناپختگی و کم تجربه بودن محمد ابی بکر، سرزمین مصر به آشوب کشیده شد و محمد ابی بکر به طرز فجیعی به شهادت رسید.
۲.۲.۲. کارگزارانی که در یورش مأمورین معاویه فرار کردند
در پی یورش بسر بن ارطات (از فرماندهان معاویه) به مناطق مدینه، مکه، صنعا و جند، فرمانداران این مناطق از منطقه‌ی تحت حکومت خود فرار کردند. این افراد عبارت بودند از :
۱ـ ابوایوب انصاری، فرماندار مدینه.
۲ـ قثم بن عباس، فرماندار مکه.
۳ـ عبیدالله بن عباس، کارگزار صنعا.
۴ـ سعید بن نمران، کارگزار جند.
معاویه در سال ۴۰ هجری[۴۴۸] شخصی به نام بسر بن ارطات را که مردی قسی القلب، جنایتکار، خونریز و بی رحم بود خواست و به او گفت به همراه سه هزار نیروی نظامی به مدینه و مکه حرکت کن تا به یمن برسی و به هر شهری که رسیدی مردم را از خانه‏هایشان بران و به هر جا که رسیدی وحشت ایجاد کن و هر کسی را دیدی که در اطاعت ما نبود اموالش را تاراج کن. هنگامی که به مدینه رسیدی طوری وانمود کن که قصد جان ایشان را داری و اعلام کن که هیچ یک از مردم شهر در نزد تو بی‏گناه نیستند و عذر کسی را نمی‏پذیری تا یقین کنند که آنها را خواهی کشت. آنگاه دست از ایشان بردار و به راه خود ادامه بده تا به مکه برسی و در مکه متعرّض هیچکس مشو، ولی مردمِ میان مدینه و مکه را بترسان و آنان را پراکنده کن و به هر سو آواره ساز. و همچنان برو تا به صنعا و جند برسی که ما در آن دو شهر پیروانی داریم و نامه‏های آنها به نزد من آمده است.[۴۴۹]
۲.۲.۲.۱. ورود بسر به مدینه و فرار ابو ایوب انصاری
ورود بسر به مدینه و اقدامات وحشیانه‌ی او مفصّل است که خلاصه‌ی آن این است که با ورود بسر به مدینه، ابوایّوب انصاری که کارگزار حضرت امیر۷ در مدینه بود از آن شهر گریخت. بسر برای مردم خطبه خواند و ایشان را دشنام داد و آن چنان تهدید کرد که مردم بر جان خویش بیمناک شدند. سپس بسر، مردم را به بیعت با معاویه فرا خواند و آنان بیعت کردند و چون از منبر فرود آمد خانه‏هایی را آتش زد که از جمله‌ی آنها خانه‌ی ابوایوب انصاری بود.
بسر چند روزی در مدینه ماند و سپس به مردم مدینه گفت من از شما در گذشتم و شما را عفو کردم، هر چند شایسته و سزاوار برای آن نیستید. آنگاه ابو هریره را به حکومت مدینه گماشت و رهسپار مکه شد.[۴۵۰]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:23:00 ق.ظ ]




یکی زن بیامد به پیش غلام که اکرم چه کردست در این زمان
چه گفتار آن زن غلام را رسید بماند از تعجب و خیره بدید
بزد دست بر زن یکی ارمنی منم سید سادات شاه قاسمی
قسم خورد بر جد خود در زمان که نابود سازیم گردن کشان
فشنگ راند میان تفنگ قوام به اکرم بگفتا که عمرت تمام» (حسینی، ۱۳۸۱: ۱۳۱ .
اشعار مزبور را خواننده ای به نام گودرزی در نوار کاستی خوانده و احتمالا خود واژه هایی را کم و زیاد کرده است.
در خصوص درگیری میرغلام و حاجی خان ارمنی ابیاتی نیز گفته شده که به برخی اشاره می شود.
« … که از او خروشی ز لشکر رسید که باید کنی غلام را دستگیر
بگیرید بیارید به پیشم غلام خبر من نمایم به گردن کشان
بدارش زنم من مثال بره که کارش بگردد تباه یکسره
نشد حاجی پیروز در رزمگاه بشد جان پاکش یه یکسر فدا
بزد تیر، جنگی غلام آن دلیر بیفتاد از اسب به روی زمین[؟]
چه دید او غلام را، آهی کشید که امید من را مکن نا امید »
(همان: ۱۳۲).
ظاهراً در جوابش میرغلام چنین می گوید:
«بکردند بر تو بسی التماس تو رحمی نکردی بر میر عباس
زنان را تو بردی به اردوی شاه تو بد کرده بودی بد آمد به راه
بیامد به بالین حاجی، غلام ببرید عورات و جان شد تمام
پراکنده گشتند در آن دیار غلام شد بر اسب حاجی سوار
چو غلام پیروز شد در کارزار سپاهی ز حاجی نگشت پایدار..
(همان: ۱۳۳-۱۳۲).
علاوه بر اشعار مرتبط با میر غلام و مقتولین او، ابیاتی نیز در توصیف شخصیت میرغلام و توجیه مبارزه او با نظامیان- که مثل بسیاری جنگجویان و قهرمانان دیگر، از « بهر ناموس و ننگ» است- سروده شده که در ذیل ارائه می شود:
« غلام سید سادات شا قاسمی غلام مرد جنگی و دشمن کشی
غلام یک نفر بود و تنها چه کرد سر سید شا قاسمی زنده کرد
که از شاه و از خان و گردن کشان نبودیش ترس آن دلیر جوان
که از شاه و از خان مبرید نام منم مرد جنگی، منم میرغلام
غلامی که از بهر ناموس و ننگ نخوابید یک شب به سان پلنگ
غلامی که بودش در آن پهن کوه و از جنگ جنگان نبودش ستوه….
چو شاهین بپرید بر تیغ کوه تعجب بکردند گروه ها گروه »
(همان: ۱۳۲)
۳-۸- یاغی گری دو برادر
بعد از قتل کی لهراس در اواخر آذر ماه ۱۳۰۹ هیبت رزمی بویر احمد درهم شکست و خوانین باقی مانده تسلیم حکومت شدند . از همین زمان((حکومت بهبهان کهگیلویه )) رسمیت یافت و نیروهای نظامی در تل خسروی بویراحمد مستقر گشت.
نظامیان حکومت مرکزی رضا شاه با استقرار واحد های اداری در تل خسرو و تاسیس شهرک ، مرکز مهمی برای تسلط و مراقبت بر عشایر بویر احمد تشکیل دادند و در نبود مبارزان نامدار ، بی محابا عمل کردند . نخستین حاکم نظامی بویراحمد که در تل خسرو مقیم گشت ، سرهنگ جهانبانی بود ، که از همان آغاز ، تغییر هویت مردم و منطقه را وجهه همت قرار داد . وی اسامی دهات را نیز تغییر داد و در مکانهای مختلف بویر احمد نظیر دشت روم دستور اسکان عمومی صادر کرد و برخی دهات را به نام خود و فرزندان گذاشت : ))جهان آباد ، امیر آباد ، حسین آباد و منصور آباد)) (حسینی خواه ، ۲۶۸:۱۳۷۸).
پایان نامه - مقاله - پروژه
او در نامه ای به کدخدای دشت روم،به صراحت نوشت که : ((از این به بعد طایفه سپرده به شما دیگر نام قایدگیوی نداشته بلکه رعیت جهان آباد دشت روم است)) (غفاری،۲۲۷:۱۳۶۸/ صفی نژاد،۲۹۷:۱۳۶۸-۲۹۸ ). به علاوه، سرهنگ نظامی با رفتار خشن و نادرست خویش، به اعدام های بیرحمانه و بی دلیل اشخاص ذلیل و فقیر دست یازید تا شاید رعب و وحشت شگفت در دل عامه اندازد. جانشینان سرهنگ جهانبانی، غالباً نظیر او عمل می کردند تا بدین طریق سلطه حکومت نظامی را قطعی و بلامنازع سازند. یک نویسنده بومی، تعداد۲۱تن را نام می برد که در سال های نخستین حاکمیت نظامی در بویراحمد، اعدام گردیدند.(غفاری،۱۳۷۸: ۲۶۷-۲۶۶). جرم برخی از آنها بسیار سبک و عادی بوده و یقینا جهت ترس و توهم دیگران تیرباران شدند. مثلا، یک نفر به نام«گدا» به جرم دزدی یک میش؛ دیگری به اسم «ملاعلی مردان» به اتهام «اغتشاش و تیراندازی»، سدیگر به نام« خانبابا سی سختی» به علت فروش«هشت تیر فشنگ» محکوم و اعدام گردیدند. (همان:۲۶۷). عطا طاهری که خود شاهد عینی اعدام بعضی از آنها بود، داستان اعدام«کاگدا» را تحت عنوان«میشی و آدمی» نگاشته و به زیبایی و سوزناکی آن را تصویر و تشریح نموده است(طاهری، ۱۳۸۸: ۴۱-۲۵).
با این گونه سخت گیری ها و بی رحمی ها، کاملا آشکار بود که باز مردانی از بویراحمد فراری و یاغی خواهند شد و در صورت امکان دست به اسلحه و پیکار خواهند گشود. خیلی زود همین گونه نیز شد و تعداد یاغیان بویراحمد چندین برابر عهد قاجار گردید. در میان یاغیان و جنگجویان بویراحمد از ۱۳۱۰ به بعد، دو برادر ناتنی به نام های علی خان و ولی خان ایزدپناه- که چون از طایفه کی گیوی بودند لقب کَی داشتند- از همه مشهورتر شدند. شروع تواری و یاغی گری آنان، تنها در نتیجه ترس از برخورد های ظالمانه و غیرقانونی حکومت نظامی منطقه بود. آنها که در اوان جوانی بودند و سنشان حدود ۲۰تا۲۵ سال بود، وقتی خشونت و اجحاف حاکمان نظامی را به عینه دیدند، از محل سکوت خویش-در دشتروم بویراحمد- چند کیلومتری مقر حکومت- متواری و در نزد دایی های خود در ناحیه لوداب(که از مرکز نظامی فاصله داشت) توطن گزیدند.آنها در طی مدتی که در حال یاغی گری بودند، چند درگیری مستقیم با ماموران حکومت و سیاره های محلی انجام دادند که مشهورترین آن عبارت است از:
۱-درگیری در کوههای امیر ایوب ممسنی که چندتن از تعقیب کنندگان دولتی به اسامی عیوضی و خاقانی کشته و مجروح و مصدوم شدند و ناکام بازگشتند. در این باره ابیاتی نیز سروده شده است.
۲-نبرد با رئیس و درجه داران پاسگاه کاکان و قتل چند نفر از آنها. مشهور است که فردی کتیرازن در کوه به یاغیان بر می خورد و با غم و اندوه فراوان داستان ازدواج خود و اسارت همسرش به دست رئیس پاسگاه کاکان را عرضه می دارد. گویا وی چند روز پیش عروسی کرده بود و اندکی پس از عروسی، زن زیبایش به زور از دستش گرفته می شود و در ساختمان پاسگاه بازداشت و بالاجبار هم بستر رئیس پاسگاه می گردد. این قصه واقعی موجب نفرت و غَضب یاغیان گشته، بعد از چند روز، موفق به قتل رئیس پاسگاه و همراهان او و آزادی زن می گردد.
نکته جالبی در خاطرات ارزشمند«شیخ عبدالرسول نیرشیرازی» در خصوص اوضاع وخیم و فجیع ساکنان«کاکون»(=کاکان) آمده که بی ارتباط به موضوع نیست. وی می نویسد، در سال های تخته قاپو(=اسکان عشایر) از۱۳۱۰ به بعد-«بر حسب اتفاق سفری به جانب کُمهر و کاکون نموده، اوضاع فلاکت بار پاره ای از ایل قشقایی را به معاینه مشاهده کرده… در باغی از باغات کاکون چند زن قشقایی را دیدم به بافتن پرده ای از گلیم…مشغول می باشند… یکی از آنها… آهسته گفت: آقاجونی می بینی به ما چه ظلم ها می کنند؟ ما آنچه که داشتیم به اسمی از دستمان به در بردند. گرسنه و حیرت زده گرفتار شده، تمام مردها باید یا راه پاک کنند یا خدمات دیگری انجام دهند. تمام زن ها باید در فرمایشات مشروع و غیر مشروع حاضر باشیم… پشم و رنگ و رشتن و بافتن از ماست؛ خطاب و عقاب و دشنام و شلاق از آن هاست. مگر ما مسلمان نیستیم؟ یا رعیت دولت ایران نیستیم؟ چرا یک نفر به فریاد ما نمی رسد؟ ما که قادر به نفس کشیدن نیستیم…» (نیر شیرازی، ۱۳۸۷: ۲۳۲)
اطلاعاتی که شیخ نیر ارائه می دهد، بسیار جالب و دست اول است. به گفته وی، «خان نایب» نظامی، بر تمام اموال و نوامیس مردم محل حاکم و همه«ملک طلق خان نایب است… رفتن، آمدن، نشستن، برخاستن، خوردن و خوابیدن همه به امر خان نایب صورت می گیرد.کار بی شرمی و بی حیایی به جایی رسید که زیر جامه از پای زن های پریشان ایلی به نام اتحاد شکل بیرون کردند و بی پرده دست خیانت به نوامیس آن بیچارگان دراز نمودند. هر دختر یا زنی که مورد توجه واقع می شد باید بدون هیچ چون و چرا تسلیم گردد…» (همان:۲۳۳-۲۳۲)
۳-کشتن رئیس پاسگاه فهلیان به دلیل تجاوز و هتک حرمت نوامیس مردم(حسینی خواه، ۱۳۷۸: ۲۷۵-۲۷۴).
۴-قتل فرمانده هنگ امنیه بهبهان- سروان سپاهی- در یک درگیری اتفاقی در نزدیکی های گچساران.- با وجود اقدامات و درگیری های متعدد برادران ایزدپناه با نظامیان و سیاره های محلی، اشعار منقول و مضبوط در باب آنها اندک است و یا در خاطره ها نمانده و روایت نشده است.
در این باره، پنج بیت معروف در منابع محلی مکتوب گشته، که ابتدا یعقوب غفاری به ضبط آنها همت گماشته، سپس دیگران به تکرار آن پرداخته اند.جالب است که در سه بیت آن، به همسر کی علی خان به نام«خان قزی»- که مدتها همراه آنان در کوه و کمر زندگی و مبارزه می کرد-اشارت رفته و شاعران گمنام قوم نشان داده اند که نقش زنان جنگجو را نیز در نظر داشته اند.
یک نویسنده بومی، علاوه بر این پنج بیت، اشعار زیادی را در کتاب خویش منسوب به این دو برادر نموده، که به نظر می رسد برخی از آنها تغییر یافته ابیات دیگران و یا تحریف شده هستند(مجیدی، ۱۳۸۱: ۶۸۷-۶۸۶).در اینجا ابتدا به ابیات قدیمی و مورد وثوق پرداخته می شود، سپس برخی ابیات کمتر تغییر یافته ارائه می گردد.
۱-«یِه کَکَی مِن فَوُج زَنُم، یِه هَم سه تیرُم خِذمَتَی شا نِیکُنُم غیر از بِمیرُم» (غفاری،۱۳۶۲: ۲۰)
Ya kakey men fowj zanom, ye ham setirom / xezmatey sa nike(o)nom, qeyr az bemirom

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:23:00 ق.ظ ]