منابع تحقیقاتی برای نگارش پایان نامه بررسی رابطه آمیخته بازاریابی کارآفرینانه و کارآفرینی سازمانی در شرکت ... |
![]() |
- نوآوری پیوسته؛ که از استانداردهای موجود در بازار پیروی می کند و می تواند یکی از چالشهای مهم بازار کنونی که ایجاد ارتباط بین فناوریهای جدید و بازار موجود است را پوشش دهد. این نوع نوآوری، نگرشی تصاعدی است که در قالب زیربناهای موجود ارائه می شود. این نوآوریها از طریق اطلاعات موجود در بازار نشات گرفته و با استانداردهای بازار مغایرتی ندارند. در واقع نوآوری پیوسته، بهبود مستمر در محصولات موجود در بازار با نگرشی همگرا است و می تواند نیازهایی آشکار مشتریان را در آینده با بهره گرفتن از ساختار صنعتی و رقابتی موجود تامین کند(مرتضایی، ۱۳۸۷).
- نوآوری ناپیوسته؛ که ساختارشکن است، از استانداردهای بازار پیروی نمیکند و با تفکرات واگرا باعث می شود اتومبیلی که در جاده است از جاده کنده و در دریا شناور شود. نوآوری ناپیوسته با میزان دانایی و خردورزی افراد و شرکتهای حرفهای در ارتباط است(مرتضایی، ۱۳۸۷). در واقع این همان ساختارشکنی و خروج از استانداردهای موجود در بازار است(البته خروج از استاندارد موجود به معنای نبود استاندارد نیست بلکه ورود به استانداردهای جدید است)(مرتضایی، ۱۳۸۷).
تجدید استراتژیک
کارآفرینان معمولا به تغییر، به عنوان یک پدیده طبیعی مینگرند(شهرکیپور و همکاران، ۱۳۸۹؛ کریستین، ۲۰۰۴) و از آن به عنوان یک فرصت استفاده می کنند؛ لذا اصولا در جستجوی آن میباشند(شهرکی و همکاران، ۱۳۸۹). این تغییرات در سازمان ها و در قالب کارآفرینی سازمانی به کمک تجدید استراتژیک صورت میگیرد(دس و همکاران ، ۲۰۰۳؛ زهرا، ۱۹۹۶).
شارما و کریسما(۱۹۹۹) تجدید استراتژیک را تلاش های کارآفرینانه سازمانی که منجر به تغییرات قابل توجه در کسب و کار سازمان، سطح ساختار و یا استراتژی سازمانی می شود، تعریف می کنند.
زهرا(۱۹۹۶ و ۲۰۰۶) نیز آن را به بعضی رفتارهای شرکت از قبیل تغییر ساختار شرکت، احیای عملیات، تغییر در حوزه کسب و کار یا تغییر در رویکرد رقابتیشان تعریف و مرتبط میداند که شرکت باید از آن برای ایجاد ظرفیت های جدید بهره بگیرد.
کوین و میلز(۱۹۹۹) نیز مدعی شدند که کارآفرینی سازمانی یک گرایش استراتژیک است که شامل بازیابی و احیای محصول، فرایند، خدمات و استراتژی های حیاتی یا تمامی سازمان است.
اما محققان در جواب این که چرا این بُعد نیز در بسیاری از مدلهای کارآفرینی سازمانی بکارگرفته شده است، دو دلیل را بیان کرده اند:
اولا؛ آنها این تغییرات را برای حمایت و تشویق جریان دائمی معرفی محصول در بازارهای فعلیشان به کار میگیرند و همچنین آن را برای نفوذ محصولات موجود در بازارای جدید، توسعه می دهند(کوین، میلز، ۱۹۹۹)؛ به طوریکه شرکتها با آگاهی از چرخه عمر محصول، اغلب استراتژی های محصولشان را حول مزیتهایی که مرتبط با این چرخه آنهاست، طرح ریزی می کنند(دس و همکاران، ۲۰۰۳).
ثانیا؛ این تغییرات به عنوان تسهیل کننده نوآوریهای دائمی به حساب میآیند(دس و همکاران، ۲۰۰۳) به طوریکه فررا مدعی شد تجدید استراتژیک ابعاد مخالفی دارد که شامل تعریف مجدد از مفهوم کسب و کار، سازماندهی مجدد و مقدمهای برای تغییرات گسترده سیستماتیک میباشد(فررا، ۲۰۰۲).
این تغییرات از طریق ایجاد و ترکیب منابع سازمانی(بی هویان و همکاران، ۲۰۰۵) در ساختارها، ظرفیتها و فرایندهای داخلی شرکت حاصل می شود(دس و همکاران، ۲۰۰۳؛ کوین، میلز، ۱۹۹۹) که این امر خود مستلزم تغییر فعالیت های زنجیره ارزش میباشد(دس و همکاران، ۲۰۰۳). همچنین دس مدعی شد که در طرح ریزی فعالیتهای نوگرایی سازمانی، فعالیتهای حمایتی بیش از این که به فعالیتهای جاری سازمان بپردازد، به سمت مدیریت منابع انسانی و تدارکات تمایل دارد(دس و همکاران، ۲۰۰۳).
در صورتی شرکت می تواند از تجدید استراتژیک بهترین بهره را ببرد که شرکت، جایگاه رقابتیاش را در جهتی تغییر دهد که به طور هم زمان هم از مزیت رقابتی فعلی استفاده کند و هم مزایایی که به موفقیتهای آتی شرکت منجر می شود، شناسایی کند(اریلند، هیت، وایداناس[۸۸]، ۲۰۰۲).
توسعه کسب و کار
سومین و آخرین بعد مدل کارآفرینی سازمانی زهرا، توسعه کسب و کار میباشد. این مفهوم جز معدود مفاهیم این مدل است که توسط محققان تعاریف نسبتا مشابهی از آن شده است.
چیزبراگ(۲۰۰۲) توسعه کسب و کار را به بعضی رفتارهای شرکت از قبیل ورود به کسب و کار جدید از طریق ایجاد یا خرید یک سازمان تجاری جدید تعریف می کند. همچنین این مفهوم به تلاش های کارآفرینانه سازمانی که منجر به ایجاد کسب و کارهای جدید درون یا بیرون سازمان می شود نیز اطلاق می شود(شارما، کریسمن، ۱۹۹۹).
اصولا این تلاش های نوآورانه از طریق دستیابی به بازارها و یا ارائه محصول جدید به یکی از دو شکل پیرو یا رهبرمفهوم پیدا می کند. همچنین این تلاشها ممکن است منجر به فرم جدیدی از واحدهای سازمانی شود که از نظر مفهوم ساختاری، از واحدهای سازمان فعلی مجزا و یا جزیی از آن باشد(شارما، کریسمن، ۱۹۹۹).
در واقع توسعه کسب و کار بر خلاف دو بعد دیگر این مدل(تجدید استراتژیک و نوآوری) که سعی در محکم کردن جایگاه شرکت در بازارهای موجود را داشتند، کمک می کند تا شرکت در ورود به زمینه های جدید با رشد بالا نیز موفق باشد(زهرا و همکاران، ۲۰۰۹).
فررا توسعه کسب و کار را به دو بعد رسمی و غیررسمی تقسیم بندی کرد(فررا، ۲۰۰۲). تلاش های غیر رسمی می تواند نتیجه خلاقیت و یا صرفا علاقههای فردی باشدکه بعضی از این تلاشها سرانجام توسط شرکت به رسمیت شناخته می شود و بخشی از مفهوم کسب و کار می شود. این تلاشها به صورت مستقل و خودگردان(بدون نیاز به کنترل و نظارت) و بدون پاداش رسمی سازمانی رخ میدهد(فررا، ۲۰۰۲). زهرا معتقد است که برای فراگیر شدن کارآفرینی سازمانی باید به هر دو وجه(رسمی و غیررسمی) توجه کرد. او کارآفرینی سازمانی را به فعالیت های رسمی و یا غیر رسمی اطلاق می کند که هدفش ایجاد کسب و کار جدید در شرکتهای از قبیل تاسیس شده از طریق نوآوری در فرایندها و محصول و توسعه بازارها است(زهرا و همکاران، ۲۰۰۹).
ایجاد کسب و کار جدید به طرق مختلفی می تواند صورت بگیرد که هرکدام از نظر میزان اختیارات با یکدیگر متفاوت میباشند. معروفترین شیوه های ایجاد واحدهای توسعه کسب و کار شامل؛ توسعه داخلی[۸۹]، راه اندازی سازمان جدید[۹۰]، ایجاد واحد کسب و کار مستقل[۹۱] میباشد(زهرا، گراویس، ۲۰۰۰).
اگرچه هم تجدید استراتژیک و هم توسعه کسب و کار، تغییر و نوآوری را پیشنهاد می کنند(شارما، کریسمن، ۱۹۹۹)، اما تفاوت تجدید استراتژیک و توسعه کسب و کار این است که توسعه کسب و کار به دنبال ایجاد کسب و کار جدید میباشد در حالیکه تجدید استراتژیک تنها به دنبال پیکربندی مجدد کسب و کار موجود میباشد(شارما، کریسمن، ۱۹۹۹). سطحه(۲۰۰۳) در کتاب خود این تفاوت را به روشنی نشان داده است.
بازار جدید
توسعه بازار
بازار موجود
کسب و کار جدید
کسب و کار موجود
محصول موجود توسعه محصول محصول جدید
شکل ۲‑۶- تفاوت در حوزه توسعه کسب و کار و تجدید استراتژیک)(سطحه،۲۰۰۳)
آنچه که تاکنون میتوان از مرور ادبیات این بخش نتیجه گرفت این است که شرکتهای کوچک و متوسط برای رشد و ادامه حیات به کارآفرینی احتیاج مبرمی دارند. توجه به این مساله به همراه ویژگیها و محدودیتهای ذاتی این شرکتها که پیش از این به آن اشاره شد، سبب شده تا وظایف اساسی این شرکتها در مقایسه با شرکتهای بزرگتر به شیوه های متفاوتی اجرا شود. موضوعی که در بخش بعد به طور مفصل به آن پرداخته شده است.
تفاوت های سازمان های کوچک و بزرگ
به طور کلی اصول حاکم بر فعالیت شرکتهای کوچک برخلاف بوروکراسی سازمانهای بزرگ بوده و شامل تمرکز بر بازار، مشتریگرایی، هماهنگی با بازار و توجه به قابلیت سوددهی میباشد(هیل، رایت، ۲۰۰۰). در واقع آمیختگی روح کارآفرینی با این سازمانها، سبب شده تا از بسیاری جهات با سازمانهای بزرگ متفاوت باشند(بارینگر، بلودرن، ۱۹۹۹). وجود این تفاوتها از یک طرف و اهمیت روز افزون این بنگاه ها در اقتصاد جهانی از طرف دیگر سبب شده تا ژورنالها و کنفرانسهای زیادی به این موضوع توجه و تمرکز کنند(هیل، مک گون، ۱۹۹۹). در جدول ۲-۹ به بعضی از این تفاوتها که توسط محققان مختلف به اثبات رسیده، اشاره شده است.
جدول ۲‑۹- خلاصه ای از تفاوت های شرکت های کوچک و بزرگ
عامل تفاوت
محقق
شیوه تصمیم گیری
خنیفر، وکیلی(۱۳۸۷)،کریر و همکاران(۱۹۹۴)
فرایند استراتژیک، پاداش دهی، نوع روابط درونی
کریر و همکاران(۱۹۹۴)
ساختاری
کریر و همکاران(۱۹۹۴)، صمدآقایی(۱۳۸۸) فاربر(۱۹۹۹)
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1400-08-05] [ 03:33:00 ق.ظ ]
|