کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو



 



مقیاس انسانی را میتوان تناسب درست بین اندازه و کیفیت فضاها و قابلیت‌های ادراکی و ویژگیهای فیزولوژی انسان دانست. با توجه به یک تناسبات انسان، ادراکات حسی چون: محصوریت، تراکم، توالی، نظم و ازدحام قابل تعرف هستند.
تناسبات و انعطاف پذیری فضاهای آموزشی
رابطه طول، عرض و ارتفاع فضاها در ادراکات حسی بسیار تاثیر گذار خواهند بود. در این قسمت به بیان چند عامل تاثیر گذار بر ادراک فرد در فضا به طور خلاصه اشاره شده است:
نظم: انتظام فضا یی عامل مهمی برای تعریف، ادراک و احساس محصوریت است. نظم هندسی و سادگی فرم تاثیر قابل توجهی در ادراکات حسی فضا دارد.
مقاله - پروژه
توالی فضا: طراحی کل و اجزا تشکیل دهنده ی مجموعه، فضاهای باز و بسته به صورت همزمان و هماهنگ و تنظیم نوع رابطه بیرون و درون و تفکیک و ترک بی عرصه ها از نظر عملکردی را توالی فضا گویند که تاثیر قابل توجهی در نوع ادراک و کیفیت آنها دارد.
محصوریت فضا: فضا یی که توسط عناصر کالبدی محدود و تعرف شده باشد را محصور مینامند. محصوریت روش مناسبی برای مشخص نمودن عرصه هاست که بیشترین تفاوت بین ساختمانهای مدرن و سنتی را به وجود آورده است.
تراکم فضا: رابط تناسبی بین فضاهای پر و خالی است. که به اندازه فضا، ارتفاع و روشنا یی بستگی دارد
جدول۲-۵-تناسبات و انعطاف پذیری فضاهای آموزشی

مأخذ:محمودی ، ۱۳۸۴
مبلمان آموزشی و انعطاف پذیری
برای آن که مبلمان آموزشی بتواند پاسخگوی انعطاف پذیری فضاهای آموزشی باشد چند ویژگی
مهم را باید دارا شود:
به چند فعالیت گوناگون پاسخ گوید امکان جابجا ی راحت آن میسر باشد ) از حجم فضا استفاده نماید
قابلیت چیده شدن روی هم را داشته باشد قابلیت‌های مختلف استفاده، به عنوان نمونه میز و صندلیها ی پیشهاد میگردد که بتواند نقش دیواره متحرک را پیدا کنند وبه مانند پازلهای اسباب بازی قابل ترکیب و جابجا ی را داشته باشند و در عین حال به عنوان دیواره اکوست یکی عمل نما ند.(محمد مهدی محمودی، ۱۳۸۴طراحی فضاهای آموزشی با بهره گرفتن از فرم های انعطاف پذیر)
۸-۲-تعداد دفعات استفاده از واحدهای آموزشی
ایجاد فضاهای آموزشی مستلزم هزینه بالایی است که با توجه به توان مالی آموزش و پرورش و تقاضای روزافزون این دسته کاربری ها امکان تحقق کافی آن متناسب با نیاز جمعیت لازم التعلیم نمی باشد. این امر باعث شده تا از فضاهای آموزشی به طور مکرر استفاده گردد. هر چند که استفاده مکرر از این فضاها منجر به استفاده حداکثر از فضا می گردد، ولی نبایستی فراموش کرد که این عمل کیفیت تحصیلی دانش آموزان را به شدت تحت تأثیر قرار می دهد و ممکن است که روند تعلیم و تربیت با آسیب جدی مواجه شود. بنابراین این عامل به عنوان یکی از عوامل تأثیر گذار در ظرفیت کلی فضای آموزشی و جمعیت تحت پوشش، در ارزیابی فضاهای آموزشی استفاده گردید.
توزیع متناسب و چیدمان متعادل در برگیرنده تعیین مکان خدمات با کاربری ها به صورتی است که همه گروه های اجتماعی معین با خصوصیات فضایی متنوع تا حد امکان از آنها بهره مند گردند. هدف حائز اهمیت در این زمینه برای جغرافیدانان و برنامه ریزان درک این موضوع است که چه اصولی، اساس انتظام فضایی و مکانی دارایی ها و سرمایه های عمومی را تشکیل می دهد. توجه به ویژگی های سرزمین و فضا در مکانیابی، شکل گیری، مرتبه فعالیت ها و تشکیل مراکز فعالیت ها، همزمان با « ریکاردو» در اوایل قرن نوزدهم به وسیله مکتب تاریخی و ریخت شناسی اجتماعی آلمان به ویزه با تحقیقات «فون تونن» که به حق او را باید پدر اقتصاد فضایی یا اقتصاد سرزمین دانست، شروع شد. «ایزارد» در اندیشه بنیاد یک دانش ناحیه ای بود تا به صورت خطی رابطه میان اقتصاددانان، آمایشگران، شهرسازان و جغرافیدانان به کار آید. اینان در آن ایام به کشف مدل های کلاسیک مکانیابی توفیق یافته بودند. از آن جمله مدل فون تونن (۱۸۶۲-۱۸۵۱) برای فعالیت های کشاورزی، مدل آلفردوبر (۱۸۶۸-۱۹۵۸) برای فعالیت های صنعتی، مدل اوگوست لوش (۱۹۰۶-۱۹۴۵) و والتر کریستالر (۱۹۳۳) برای فعالیت های خدماتی بود. نظریه مکانیابی انبوهی از جغرافیدانان را شیفتۀ و مسحور خود کرد؛ زیرا دقیقاً پاسخگوی انتظارات آنان برای پیش بینی آینده بود. دسترسی عادلانه به زمین و استفاده بهینه از آن از مؤلفه های اصلی در توسعه پایدار و عدالت اجتماعی به شمار می رود امروزه مفاهیم زمین و فضا در نواحی تغییرات کیفی پیدا کرده و بالطبع ابعاد و اهداف برنامه ریزی کاربری اراضی نیز وسیعتر و غنی تر گشته است.
بنابراین از این دو عنصر همگانی و حیاتی باید تحت برنامه ریزی اصولی انجام پذیرد. و از نظر دیویدهاروی قبل از تدوین نظریه ای که بر اساس مکانیابی و تخصیص منطقه ای، ابتدا باید به مطالعه جزئیات این اصول پرداخت، زمان زیادی صرف تعیین نقطه شروع قابل قبولی برای تعیین نظریۀ مکانیابی شده است. اما هنوز یک نظریه عام دربارۀ مکانیابی وجود ندارد. از طرفی به دلیل کثرت اهداف موجود در اشکال بالقوه نواحی، برای به حداکثر رساندن کارایی سازمان یابی فضایی نواحی وجود ندارد. بنابراین بررسی امر توزیع می تواند از طریق تجزیه اهداف به اجزای تشکیل دهنده شان صورت گیرد. (هاروی، ۱۳۷۶، ص ۱۲۰)
۹-۲- کاربری آموزشی و سایر کاربری ها
فضاهای آموزشی به عنوان یکی از نیازها بایستی با سازگاری با دیگر کاربری ها قرار گیرد. برای مشخص ساختن سازگاری و ناسازگاری کاربری های مختلف با کاربری آموزشی در زیر بطور خلاصه ارتباط مدارس با دیگر کاربری ها مورد اشاره قرار می گیرد.
۱-۹-۲- کاربری آموزشی و کاربری مسکونی
فضاهای آموزشی به عنوان یکی از نیازهای یک فضای مسکونی بوده و بدین ترتیب همجواری واحدهای آموزشی با کاربری مسکونی بخصوص در مقاطع ابتدایی و راهنمایی سازگار می باشد.
چرا که نزدیکی مدارس به خانه های مسکونی علاوه بر ایجاد شرایط امن برای دانش آموزان از نظر روحی و روانی اثرات مطلوبی بر آنان خواهد گذاشت. اما از آنجایی که نزدیکی این کاربری به کاربری مسکونی موجب مزاحمت برای ساکنان خواهد بود، بایستی یک حداقل فاصله بین آنها رعایت گردد و برای انجام این امر می توان از طریق ایجاد فضای سبز به اطراف مدارس اقدام نمود.
۲-۹-۲- کاربری آموزشی و فرهنگی
کاربری فرهنگی شامل موزه، گالری، نمایشگاه، مراکز فرهنگی تربیتی، کتابخانه و… می باشد. چنانکه از عملکرد آنها انتظار می رود نزدیکی نسبتاً زیادی با کاربری آموزشی دارند و این دو کاربری می تواند به عنوان دو کاربری سازگار در کنار یکدیگر استقرار یابند.
۳-۹-۲- کاربری آموزشی و بهداشتی درمانی
هر چند که دسترسی سریع به واحدهای بهداشتی و درمانی برای واحدهای آموزشی ضروری است لیکن این کاربری به واسطه عملکردی که دارد یکی از منابع شیوه آلودگی های میکروبی، شیمیایی و حتی رادیو اکتیویته است و بدین لحاظ این دو کاربری به عنوان دو کاربری ناسازگار شناخته شده و از همجواری آنها باید احتراز نمود.
۴-۹-۲- کاربری آموزشی و تجاری
کاربری تجاری در صورت تمرکز در کنار واحدهای آموزشی پیامدهای نامطلوب تربیتی را در پی خواهد داشت در این میان تنها مراکز خرده فروشی هستند که در صورت همجواری با فضاهای آموزشی از لحاظ ایجاد شرایط نامطلوب مشکلی ایجاد نمی کنند.
۵-۹-۲- کاربری آموزشی و فضای سبز
بیشترین تأکید در کلیه تحقیقاتی که در زمینه فضاهای آموزشی صورت گرفته است به ارتباط و نزدیکی مدارس با فضای سبز می پردازد. هر چند نظام فضای سبز ویژگی های خود را دارا می باشد و بیشتر با سیستم تقسیم بندی منطقه مسکونی، محله ها و واحدهای همسایگی ارتباط دارد لیکن همجواری با فضاهای آموزشی می تواند از نظر سالم سازی هوا، جلوگیری از آلودگی ها و انتقال آن به واحدهای آموزشی و ایجاد خط بصری و ارامش ذهنی که دانش آموزان با تماشای آن فضا کسب می نمایند در بهبود شرایط فراگیری مؤثر واقع شوند.
۶-۹-۲- کاربری آموزشی و شبکه ارتباطی حمل و نقل
شبکه ارتباطی شامل دو بخش هوایی و زمینی است. بخش زمینی شامل حمل و نقل جاده ای و راه آهن می باشد امروزه تمام کاربری ها به شبکه ارتباطی نیاز دارند اما عملکرد هر کاربری شبکه ارتباطی مناسب خود را می طلبد. همانطور که گفته شد شبکه حمل و نقل از منابع اصلی صوتی و هوا بشمار می رود.
فرودگاه ها، خطوط هوایی، راه آهن و جاده ها از منابع مهم آلوده کننده محیط هستند.
بنابراین لازم است در انتخاب مکان برای استقرار واحد آموزشی در جوار شبکه ارتباطی دقت کافی صورت گیرد.
۷-۹-۲- کاربری آموزشی و تأسیسات شهری
به جز کاربری ها و تأسیساتی که ذکر گردید، تأسیسات دیگری وجود دارد که بعضی از آنها به واسطه نوع عملکردشان امکان همجواری با کاربری های آموزشی را ندارند و نیز تأسیساتی وجود دارد که علی رغم نیاز فضاهای آموزشی به آنها باید در فاصله مناسب از مدارس قرار گیرند.
در گروه اول کاربری های مثل پمپ بنزین، جمع آوری زباله، کشتارگاه ها، گورستان ها، دکل های فشار قوی، لوله های اصلی گاز و نفت، دامداری ها و مرغداری ها قرار دارد که نباید همجواری کاربری آموزشی قرار گیرد.
در گروه دوم تأسیسات و کاربری های مثل آتشنشانی، مرکز پلیس و نیروی انتظامی وجود دارد که باید در فاصله های معین از واحد آموزشی جهت امداد رسانی قرار گیرند.
۱۰-۲- نظریه ها و تئوری های رایج در مکانیابی
۱-۱۰-۲- نظریه های دسترسی
از نظر عده ای از برنامه ریزان، دسترسی مبنای برنامه ریزی مکان می باشد. نظریه های دسترسی، معتقد به وجود چهار دسته معیار متفاوت در سنجش توزیع اصولی نقاط است.
الف) نقطه میانه
این نقطه جمع سفر جمعیت حوضه نفوذ را به حداقل می رساند. این نقطه برای آن دسته از تسهیلات و خدمات عمومی مناسب است که غالب استفاده کنندگان در آن اقامت کوتاه مدت دارند و برای تسهیلاتی که متقاضیان اقامت طولانی یا دائو دارند، مناسب نیست.
ب) نقطه بین
این نقطه حداکثر فاصله ای که هر فرد سفر می کند را به حداقل می رساند و مناسب ترین نقطه در مکانیابی تسهیلاتی است که نیازهای فوری را برآورده می سازد.
ج) راه حل وجهی
در این حالت تعداد افراد نزدیک به مرکز مورد نظر، پیشینه می شود و برای تصمیم گیری در مورد مکان تسهیلات و خدماتی مناسب می باشد که متقاضیان آن به صورت منظم از آن استفاده نمی کنند.
د) نقطۀ میانگین
نقطه میانگین، نقطه ای است که تمام افراد برای رسیدن به آن، فاصله برابری را طی می کنند. این روش ابزاری مناسب برای درک مشکلات مکانی تسهیلات عمومی می باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1400-08-04] [ 08:29:00 ب.ظ ]




همبستگی

 

r

 

sig

 

N

 

 

 

سبک دلبستگی اضطرابی- رضایت زناشویی

 

۳۴۷/۰-

 

۰۱/۰ معنادار است

 

۱۶۰

 

 

 

سبک دلبستگی اجتنابی- رضایت زناشویی

 

۶۳۰/۰-

 

۰۱/۰ معنادار است

 

۱۶۰

 

 

 

صمیمیت جنسی- رضایت زناشویی

 

۷۳۹/۰

 

۰۱/۰ معنادار است

 

۱۶۰

 

 

 

همانطور که در جدول(۴) مشاهده می شود بین نمره سبک دلبستگی اضطرابی و رضایت زناشویی در سطح۰۱/۰ ، (۳۴۷/۰-r= ) رابطه معنی دار آماری منفی وجود دارد. ) ۰۱/۰< p )
به عبارتی نمره افراد در سبک دلبستگی اضطرابی هرچقد که بالاتر باشد نمره رضایت زناشویی پایین آمده و برعکس. درنتیجه می توان گفت افرادی که دارای سبک دلبستگی اضطرابی بالاتری هستند از رضایت زناشویی پایین تری برخوردارند. لذا فرض صفر دال بر عدم وجود رابطه رد شده و فرض تحقیق دال بر وجود رابطه بین سبک دلبستگی اضطرابی با رضایت زناشویی تأیید می‌شود.
بین نمره سبک دلبستگی اجتنابی و رضایت زناشویی در سطح ۰۱/۰ ، (۶۳۰/۰- r=) رابطه معنی دار آماری منفی وجود دارد.
به عبارتی نمره افراد در سبک دلبستگی اجتنابی هرچقد که بالاتر باشد نمره رضایت زناشویی پایین آمده و برعکس. درنتیجه می توان گفت افرادی که دارای سبک دلبستگی اجتنابی بالاتری هستند از رضایت زناشویی پایین‌تری برخوردارند. لذا فرض صفر دال بر عدم وجود رابطه رد شده و فرض تحقیق دال بر وجود رابطه بین سبک دلبستگی اجتنابی با رضایت زناشویی تأیید می‌شود.
بین نمره صمیمیت جنسی و رضایت زناشویی در سطح ۰۱/۰ ، (۷۳۹/۰r=) رابطه معنی دار آماری وجود دارد.به عبارتی نمره افراد در صمیمیت جنسی هرچقد که بالاتر باشد نمره رضایت زناشویی بالا رفته و برعکس. درنتیجه می توان گفت افرادی که دارای صمیمیت جنسی بالاتری هستند از رضایت زناشویی بالاتری برخوردارند. لذا فرض صفر دال بر عدم وجود رابطه رد شده و فرض تحقیق دال بر وجود رابطه بین صمیمیت جنسی با رضایت زناشویی تأیید می‌شود.
د) یافته های جانبی
سبکهای دلبستگی و صمیمیت جنسی قدرت پیش بینی رضایت زناشویی را دارند.
جدول ۱۲ نتایج تحلیل رگرسیون چند متغیری با روش (stepwise)برای پیش بینی متغیر رضایت زناشویی از طریق سبک های دلبستگی (اضطرابی و اجتنابی) و صمیمیت جنسی مدل کلی
پایان نامه - مقاله - پروژه

 

 

متغیر ملاک

 

متغیر
پیش بین

 

همبستگی چند گانه
M R

 

R2

 

F
P

 

ضرایب رگرسیون

 

 

 

رضایت زناشویی

 

۱.صمیمیت جنسی

 

۷۳۹/۰

 

۵۴۶/۰

 

۳۸۷/۱۹۰= F
۰۰۰۱/۰= P

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ب.ظ ]




 

بازیکنان زیر 14 سال در ویژگی­های قد، وزن، ضخامت زیر جلدی تحت کتفی، فوق خاری و درصد چربی بدن دارای تفاوت معنی داری بودند (در سطح 0.05> P). همچنین بازیکنان زیر 15 سال در ویژگی قد دارای تفاوت معنی داری بودند (در سطح 0.05> P). در سایر گروه ­های سنی تفاوتی در ویژگی­های آنترروپومتریکی مشاهده نشد (در سطح 0.05> P).
فصل پنجم:
بحث و نتيجه­گيري
5-1 مقدمه
به اعتقاد برخی از محققان یک مدل ایده آل و تایید شده لازم است تا ورزشکاران و مربیان، کیفیت­های ورزشی خودشان را با آن مقایسه کنند (برای نمونه بومپا، 1985)، اما هنوز توافقی بین متخصصان در خصوص عواملی که باید در این خصوص لحاظ شوند وجود ندارد، بنابراین، نیاز به پژوهش­هایی دقیق در این زمینه احساس می­ شود (42، 70). همانطور که در پیشتر گفته شد وقتی بازیکنان در سطوح مختلف رقابتی (مثلاً نخبه و آماتور) بر اساس ویژگی­های عملکردی با هم مقایسه شوند واضح است که بازیکنان سطوح بالاتر نمرات بهتری نسبت به بازیکنان سطوح پائین­تر کسب می­ کنند. با این حال، وقتی بازیکنانی که در یک سطح مسابقات قرار دارند با هم مقایسه می­شوند این قاعده لزوماً حکم­فرما نیست. بنابراین برای اینکه مکانیزم­ هایی که به شکوفایی در ورزش منجر می­شوند را شناسایی کنیم، باید بر روی گروهی از ورزشکاران مستعد پژوهش کنیم که همه آنها در سطح بالایی از عملکرد نسبت به سن خود هستند. این مهم با مقایسه ورزشکاران نخبه و زیر نخبه میسر است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
پژوهش حاضر با به کارگیری یک رویکرد چند بعدی در پی ایجاد تمایز بین فوتبالیستهای نوجوان نخبه و زیرنخبه در ویژگی­های روانی، تکنیکی، فیزیولوژیکی و آنتروپومتریکی است. در ادامه خلاصه ای از این تحقیق و آنچه در فصول پنجگانه ارائه شده است مشاهده می­ شود.
5-2 خلاصه تحقیق
پژوهشگر در مطالعه حاضر ویژگی­های روانی، تکنیکی، فیزیولوژیکی و آنتروپومتریکی را در 26 ورزشکار نخبه و 35 ورزشکار زیر نخبه اندازه گیری کرد تا عواملی که می ­تواند به پیش بینی فوتبالیست­های نخبۀ آینده کمک کند شناسایی شوند.
در فصل اول در مورد طرح و چارچوب کلی این تحقیق، ضرورت و اهمیت انجام آن، اهداف و فرضیه­هایی که محقق برای آن متصور است بحث شد. همانطور که گفته شد در ورزش­های تیمی مانند فوتبال عملکرد افراد به ترکیبی از ویژگی­های مختلف وابسته است و پژوهش­ها نشان می­ دهند که عوامل روانی، تکنیکی، فیزیولوژیکی و آنتروپومتریکی نقش اصلی و مهمی در عملکرد بازیکنان فوتبال دارند. بنابراین اندازه گیری این عوامل اطلاعاتی را فراهم می­ کند که به مربیان اجازه خواهد داد تا ویژگی­های مورد نیاز برای موفقیت در رشته فوتبال را بشناسند و در تمرینات خود به آنها توجه کنند. ضمناً عواملی که باید در انتخاب بازیکنان مورد توجه قرار گیرند را شناسایی کنند.
در فصل دوم به بررسی چارچوب­های نظری مرتبط با تحقیق در حیطه استعدادیابی ورزشی و پژوهش روی بازیکنان فوتبال پرداخته شد و تحقیقات انجام شده در داخل و خارج ایران به طور خلاصه بررسی شدند. در بخش مبانی نظری گفته شد که در سالیان اخیر شاهد رشد و توسعه قابل توجهی در علوم ورزشی و همچنین جهان فوتبال بوده ایم و امروزه مربیان و تمرین دهندگان بیش ار پیش به سمت به کارگیری رویکرد علمی در راه آماده سازی برای مسابقات رفته­اند. تعلیم و تربیت بازیکنان فوتبال جوان با ویژگی­های پیچیده در حال رشد، در حال نمو و در حال بالیدگی نیازمند توجه بسیار است. در مجموع رشد، نمو و بالیدگی برای شناسایی استعداد در سنین پایه کاربردهای زیادی دارند اما علی رغم همه گیری فوتبال تعجب آور است که اطلاعات مرتبط با نمو بسیار محدودی در این رشته موجود است. همچنین گفته شد که امروزه در برنامه ­های استعدادیابی صحیح و علمی به غیر از لحاظ نمودن عوامل متعدد و مهم، از آزمون­های میدانی و آزمایشگاهی تخصصی با بهره­ گیری از متخصصان استفاده می­ شود. تفاوت در بین ورزشهای مختلف از نکات مهم و اساسی در امر استعدادیابی است. در ورزشهای مهارتی در مقایسه با ورزشهایی که از نظر اجرا سنگین‌ترند عامل سن به عنوان یک عامل مهم در نظر می‌باشد. برای موفقیت در ورزش فوتبال سن 13-11 سالگی سن مناسبی برای شروع فرایند استعدادیابی است. استعدادیابی در فوتبال به بیان ویلیامز و ریلی (2000) عبارت است از فرایند شناسایی شرکت کنندگان فعلی که پتانسیل تبدیل شدن به بازیکنان نخبه را دارند. به طور کلی با توجه به نظر محققان مختلف، معيارهای استعداد یابی در اکثر ورزش­ها به چهار دسته تقسيم می­شوند: ويژگي‌هاي آنتروپومتریکی، فيزيولوژيكی، روان‌شناختي و مهارتی.
در فصل سوم ذکرکردیم که شناسایی و کشف افراد با استعداد مستلزم استفاده از یک روش مناسب تحقیق جهت دستیابی به الگوی بهینه استعدادیابی است. فصل سوم شامل مباحثی چون: روش تحقیق، جامعه و نمونه آماری و چگونگی گزینش آنها، ابزار و شیوه جمع‌ آوری اطلاعات و روش آماری مورداستفاده در پژوهش حاضر است. شرح کامل تمامی آزمون­های انجام شده در این تحقیق در این فصل ارائه شد.
در فصل چهارم داده ­های حاصل از اندازه ­گیری­ها به صورت طبقه بندی شده و در قالب نمودارها و جداول ارائه شدند. یافته­های تحقیق در سه بخش اصلی دسته بندی شدند:
1- داده ­های توصیفی مربوط به نتایج آزمودنی­ها در آزمون­های مختلف2- آزمون فرضیه ­های تحقیق مربوط به تفاوت دو گروه نخبه و زیر نخبه در ویژگی­های مورد بررسی 3- آزمون فرضیه ­های تحقیق مربوط به وجود تفاوت در ویژگی­های مورد بررسی به تفکیک گروه ­های سنی (در گروه ­های زیر16، زیر 15، زیر 14 و زیر 13 سال).
نهایتا در فصل پنجم (فصل حاضر) با توجه به فرضیات و اهداف تحقیق (بر اساس فصل اول) نتایج و یافته­های تحقیق که در فصل چهارم شرح داده شدند مورد بحث و بررسی قرار می­گیرند. سپس یافته­ ها با تحقیقات قبلی و نظریات بیان شده در فصل دوم مقایسه می­شوند تا از این قیاس به نتایج کاربردی حاصل از این پژوهش دست پیدا کنیم. در خاتمه در راستای نتایج به دست آمده پیشنهاداتی به محققین و دست اندرکاران ارائه می­ شود.
5-3 بحث و بررسی
در این بخش به بحث و بررسی یافته­های بدست آمده در قالب اهداف و فرضیات تحقیق که در فصل اول بیان شدند پرداخته شده و نتایج بدست آمده در مقایسه با نتایج پژوهش سایر محققان مورد ارزیابی قرار گرفته تا از هر یک از آنها یک نتیجه گیری حاصل گردد و در پایان از مجموع آنها یک نتیجه گیری کلی حاصل شود.
5-3-1 فرضیه اول: در بررسی فرضیه اول، نتایج نشان داد که بازیکنان نخبه در مجموع تفاوت معنی داری در ویژگی­های روانی با بازیکنان زیرنخبه دارند. بازیکنان نخبه در همه مهارت­ های روانی نمرات بالاتری داشتند که تفاوت در مهارت­ های هدف گذاری، آرمیدگی، مقابله با استرس، فعال سازی، تمرکز، بازیابی تمرکز و طرح مسابقه از نظر آماری معنی دار بود.
با توجه به اینکه در اکثر مهارت­ های روانی مورد بررسی بازیکنان نخبه عملکرد بهتری داشتند، این یافته نشان می­دهد که در مدل­های استعدادیابی باید تاکید بیشتری بر مهارت­ های روانی معطوف شود. ماریج (2007) در تحقیق خود با هدف بررسی ارتباط عوامل چندبعدی و سطح عملکرد نشان داد که عوامل روانی از قدرت تمایز بالایی بین بازیکنان نخبه و زیر نخبه برخوردارند که با نتایج تحقیق حاضر همراستاست. نکته قابل توجه دیگر در تحقیق حاضر اینکه بیشترین تمایز در بین مهارت­ های روانی به ترتیب مربوط می­شد به مهارت تمرکز، فعال سازی و بازیابی تمرکز. این نتایج بر اهمیت کسب و حفظ تمرکز در فوتبال تأکید دارد (129). گکزی (2009) نیز در مطالعه ای که کاربرد آزمون­های روانی و تکنیکی در استعدادیابی را بررسی می­کرد نشان داد که مهارت تمرکز از موثرترین عوامل در انتخاب بازیکنان نوجوان است که از این لحاظ با نتایج این مطالعه مشابه است.
میهن دوست (1380) در گزارش نتایج تحقیق خود بیان کرد که والیبالیست­های مرد نخبه 15 تا 20 ساله به طور معنی داری نمرات بالاتری در مهارت تمرکز نسبت به همنوعان غیر نخبه خود کسب کردند. همچنین اصلانخانی (1378) در پژوهشی نشان داد که تفاوت معنی داری بین تمرکز دانشجویان ورزشکار و غیر ورزشکار وجود دارد. این یافته­ ها با نتایج مطالعه حاضر همراستا هستند. ضمن اینکه در این مطالعه مشاهده شد که بازیکنان نخبه در مهارت بازیابی تمرکز نیز نتایج بهتری نسبت به بازیکنان زیر نخبه کسب کردند. این یافته نشان دهنده اهمیت کسب مجدد تمرکز پس از اتفاقاتی است که در بازی فوتبال اجتناب ناپذیر هستند (مانند قطع بازی به علت خطا، مصدومیت یا حوادثی از این قبیل).
در مورد مهارت اعتماد به نفس شفیع زاده (1379) بیان داشت که ورزشکاران نخبه به طور معنی داری اعتماد به نفس بیشتری نسبت به ورزشکاران غیر نخبه دارند. نتایج تحقیق وی نشان داد که برتری فنی و مهارتی، مقام­های اکتسابی و صرف ساعات زیاد برای تمرین موجب اعتماد به نفس ورزشکاران می­ شود. نتایج مطالعه حاضر با یافته­های شفیع زاده (1379) همسو نیست. چراکه در مطالعه حاضر تفاوت معنی داری بین مهارت اعتماد به نفس ورزشکاران نخبه و زیر نخبه وجود نداشت. البته همانطور که ذکر شد کسب موفقیت­های ورزشی می ­تواند اعتماد به نفس را ارتقا دهد و از آنجا که هر دو گروه شرکت کننده در تحقیق حاضر بازیکنان حاضر در یک سری مسابقات بودند (با این تفاوت که بازیکنان گروه نخبه سابقه بازی ملی داشتند) از لحاظ احساس شایستگی و در نتیجه اعتماد به نفس تفاوت چندانی نداشتند.
اما در مورد مهارت هدف گزینی، نتایج تحقیقات متعدد روی ورزشکاران مبتدی تا شرکت کنندگان المپیک نشان می­دهد که بهترین اجراهای ورزشی در زمان­هایی رخ داده اند که ورزشکاران برای خود اهدافی تعیین کرده و در هر تمرین و مسابقه برای رسیدن به آنها تلاش کرده اند (77). نتایج تحقیق حاضر نیز از این یافته­ ها حمایت می­ کند، چرا که بازیکنان نخبه به طور معنی داری امتیازات بالاتری در این مهارت نسبت به بازیکنان زیر نخبه داشتند. اما علیزاده و فارسی (1385) در بررسی مهارتهای روانی بازیکنان تیم ملی نوجوانان نتایجی مخالف با این پژوهش به دست آوردند. آنها اظهار داشتند که این موضوع نیاز به مطالعات بیشتری دارد و می ­تواند موضوعی برای پژوهش­های آتی باشد، اما به نظر می­رسد که تعیین هدف در سنین نوجوانی نیاز به هدایت والدین و مربیان دارد و ممکن است توجیه مربیان در این زمینه سودمند باشد.
گکزی (2009) بیان داشت که بازیکنان نخبه در تحقیق وی در مهارت واکنش به ترس نمرات بالاتری کسب نمودند که علت آن حضور در تیم ملی و رضایت از وضعیت زندگی تلقی می­ شود. همچنین آنها در مهارت اعتماد به نفس نیز دارای تفاوت معنی داری با بازیکنان زیرنخبه بودند که به داشتن مشکلات کمتر و رضامندی از شرایط موجود ارجاع شد. اما در مطالعه حاضر امتیازات بازیکنان نخبه در مهارت­ های واکنش به ترس و اعتماد به نفس تفاوت چندانی با امتیازات گروه زیرنخبه نداشت که با یافته­های گکزی (2009) در تضاد است. لذا به نظر می­رسد میزان رضایت از موقعیت فعلی در بازیکنان نخبه شرکت کننده در تحقیق حاضر در سطح مطلوبی قرار ندارد که متعاقباً به کمبود اعتماد به نفس مطلوب انجامیده است.
پژوهش‌ها نشان داده‌اندكه واكنش منفي به استرس عملكرد را تضعيف و واكنش مثبت به آن عملكرد را افزايش مي‌دهد .( 141). موري (1989)[113] درپژوهشي از ورزشكاران درباره نگرش آنان به انگيختگي پيش از مسابقه سوال كرد . بيش از 70 درصد گفته‌اند كه از نگراني پيش از مسابقه خوششان مي آيد. بعضي آن را كمكي براي عملكرد و نشانه بزرگي از آمادگي براي انجام كار مي‌دانستند. در پژوهش حاضر تفاوت معنی داری در مهارت مقابله با استرس یافت نشد. همانطور که گفته شد برخی از ورزشکاران از استرس قبل از مسابقه به عنوان انگیختگی لازم برای اجرا یاد می­ کنند اما برخی از آن رنج می­برند. با توجه به اینکه نوجوانی سنی است که هنوز شخصیت فرد به ثبات نهایی خود نرسیده است احتمال دارد که آزمودنی­های تحقیق حاضر نیاز به راهنمایی بیشتری در درک تفاوت بین انگیختگی خوب و استرس نامطلوب داشته اند و به علت عدم آموزش­های لازم فرق این دو را به طور کامل درک نکرده باشند.
5-3-2 فرضیه دوم: در بررسی فرضیه دوم، نتایج نشان داد که بازیکنان نخبه در مجموع تفاوت معنی داری در ویژگی­های تکنیکی با بازیکنان زیرنخبه دارند. نتایج نشان دادند که ورزشکاران نخبه در آزمون­های تکنیکی نتایج بهتری نسبت به هم دسته­های زیر نخبۀ خود کسب کردند که در آزمون­های دویدن با توپ، چرخیدن، سرعت، دریبل و شوت زدن تفاوت آنها معنی­دار بود.
همانطور که در جدول شماره 4-9 نشان داده شده است، چرخیدن، سرعت و دویدن با توپ در این دسته بیشترین توانایی ایجاد تمایز را داشتند. دو آزمون چرخش و سرعت نیاز به تغییر جهت سریع بدن بدون حمل توپ دارند و آزمون دویدن به جابجایی سریع بدن همراه با حمل توپ نیاز دارد. لذا این نتایج نشان می­دهد که بازیکنان نخبه در عامل سرعت که یکی از عوامل تعیین کننده در بازی فوتبال است نسبت به بازیکنان زیرنخبه برتری دارند. هوآر و وار (2000) در تحقیقی با عنوان “استعدادیابی و فوتبال زنان: تجربه ای در استرالیا” نشان دادند که عامل سرعت مهمترین عامل در ایجاد تمایز بین بازیکنان نوجوان نخبه و زیر نخبه است و پیشنهاد کردند که در فرایند انتخاب بازیکنان اهمیت بیشتری به سرعت داده شود. این نتایج با یافته­های تحقیق حاضر همراستا است.
لگال و همکاران (2008) در تحقیق خود به مقایسه ویژگی­های آنتروپومتریکی و عملکردی فوتبالیست­های نوجوان در سه سطح آماتور، حرفه ای و بین المللی پرداختند. آنها نشان دادند که آزمون دریبل زدن توانایی بالایی در ایجاد تمایز بین بازیکنان نخبه و زیر نخبه دارد. نتایج مطالعه حاضر نیز همسو با این نتایج تفاوت معنی داری در نتیجه آزمون دریبل زدن بین دو گروه یافت. همچنین ریلی و همکاران (2000) در تحقیقی که روی بازیکنان انگلیسی 15 تا 16 ساله انجام دادند یافتند که بازیکنان نخبه در آزمون دریبل زدن بهتر از بازیکنان زیرنخبه بودند که از این نظر با تحقیق حاضر همسو ست اما در آزمون شوت بر خلاف تحقیق حاضر تفاوت معنی دار نبود.
شفیع زاده (1382) پس از یک دوره تمرینی به ارزیابی مهارتهای تکنیکی نوجوانان مدارس فوتبال پرداخت که نمرات به دست آمده در گروه زیر 12 سال در مهارت­ های دویدن با توپ، چرخیدن با توپ، سرعت دویدن و دریبل زدن به ترتیب عبارت بود از: 6.45، 9.45، 14.49، 17.66. در پژوهش حاضر این نتایج در گروه زیرنخبه به ترتیب عبارت بود از: 4.93، 24.2، 12.77 و 14.5. در هر چهار مهارت مورد بررسی آزمودنی­های تحقیق حاضر نتایج بهتری کسب کردند. تفاوت زیاد در نتیجه آزمون چرخیدن با توپ به این موضوع مربوط می­ شود که در تحقیق حاضر طبق پروتکل پیشنهادی آزمون، سه نوع چرخیدن متفاوت انجام شد و زمان سه آزمون جمع زده شده و به عنوان نتیجه آزمون چرخیدن گزارش شد. اما در تحقیق فوق این مسئله رعایت نشده است.
ویلیامز (2000) توصیه می­ کند که در بررسی ویژگی­های تکنیکی بازیکنان فوتبال باید به عوامل ادراکی- شناختی نیز توجه شود. چراکه عواملی مانند پیش بینی[114] و راهبردهای جستجوی بینایی[115] تأثیر مستقیمی روی اجرای مهارتهای فوتبال دارند و بازیکنانی که از لحاظ این مهارتها شرایط بهتری داشته باشند در اجرای مهارتهای مختص فوتبال نیز موفق­تر هستند. این موضوع می ­تواند در پژوهش­های آتی مورد بررسی قرار گیرد.
5-3-3 فرضیه سوم: در بررسی فرضیه سوم، نتایج نشان داد که بازیکنان نخبه در مجموع تفاوت معنی داری در ویژگی­های فیزیولوژیکی با بازیکنان زیرنخبه دارند.
از بین چهار دسته مقیاس­های مورد ارزیابی، مقیاس­های فیزیولوژیکی از لحاظ آماری توانایی بیشتری در تفکیک گروه­ ها داشتند که تفاوت بین دو گروه در چهار مقیاس از پنج مقیاس (دراز و نشست، دوی رفت و برگشت، دوی سرعت 10 متر و دوی سرعت 40 متر) معنی دار بود اما در آزمون پرش ارتفاع تفاوت معنی داری دیده نشد.
لگال و همکاران (2008) در تحقیقی روی نوجوانان پسر فرانسوی حرفه ای میانگین پرش ارتفاع را 46.3 و میانگین زمان دوی 10 متر را 1.89 گزارش کردند (رده سنی زیر 15 سال). مالینا و همکاران (2007) میانگین پرش ارتفاع در بازیکنان نوجوان پرتقالی را 30.2 گزارش کردند (میانگین سن 14.4 سال). در پژوهش حاضر میانگین پرش ارتفاع بازیکنان نوجوان نخبه ایرانی 39.31 بود که بالاتر از بازیکنان پرتقالی و کمتر از بازیکنان فرانسوی است. آزمودنی­های نخبه در این تحقیق میانگین 1.99 ثانیه را در آزمون دوی 10 متر به دست آوردند که ضعیف­تر از بازیکنان فرانسوی و بالاتر از بازیکنان پرتقالی است.
همچنین لگال و همکاران میانگین زمان دوی 40 متر را در بازیکنان فرانسوی 5.63 ثانیه گزارش کردند. آزمودنی­های نخبه در تحقیق حاضر میانگین 6.02 ثانیه را در این آزمون کسب کردند که نسبت به نتایج تحقیق قبلی ضعیف­تر است.
گابت و همکاران (2007) در تحقیقی که روی بازیکنان حاضر در یک کمپ استعدادیابی (با میانگین سنی 15.5 سال) انجام دادند تفاوت معنی داری بین بازیکنان انتخاب شده و بازیکنان انتخاب نشده در ویژگی­های فیزیولوژیکی و آنتروپومتریکی نیافتند که از لحاظ عوامل فیزیولوژیکی با مطالعه حاضر در تضاد است اما محققان اذعان داشتند که نمی توان از اهمیت ظرفیت­های فیزیولوژیکی در انتخاب ورزشکاران چشم پوشی کرد چرا که این ظرفیت­ها می­توانند انجام تکنیک­ها را محدود کنند. به عنوان مثال فوتبالیستی که از مهارت سر زدن خوبی برخوردار است اما توانایی پرش عمودی در او ضعیف است نمی تواند مهارت سر زدن را به خوبی اجرا کند.
نتایج تحقیق حاضر از این جهت با تحقیق فیگوئیردو و همکاران (2009) همسو است که در مطالعه آنها نیز تفاوت در آزمون­های دوی سرعت بین بازیکنان نخبه و بازیکنان باشگاهی معنی دار بود. در مطالعه حاضر آزمون­های دوی سرعت 10 متر و 40 متر از قدرت ایجاد تمایز بالایی برخوردار بودند. در مطالعه ای که ریلی و همکاران (2000) انجام دادند دوی سرعت جزو مهمترین عوامل در ایجاد تمایز بین بازیکنان نخبه و زیرنخبه بود. این یافته با نتایج تحقیق حاضر مشابه است. به طور کلی یافته­های پژوهش حاضر با آن دسته از تحقیقات همراستا است که نقش اساسی برای سرعت در موفقیت در رشته فوتبال قائل می­شوند (مانند ریلی، بانگزبو و فرانکز، 2000). این موضوع هم در بخش ویژگی­های تکنیکی و هم در بخش ویژگی­های فیزیولوژیکی مشهود است.
در بررسی یافته­ ها مشخص شد که آزمون دوی رفت و برگشت 300 یارد از بین عوامل فیزیولوژیکی بیشترین قدرت ایجاد تمایز را بین بازیکنان نخبه و زیر نخبه داشته است که نشان دهنده اهمیت توان بی هوازی با اسیدلاکتیک در موفقیت فوتبالیستهای نخبه است. اُستوجیچ (2000) با بررسی ویژگی­های جسمانی و فیزیولوژیکی بازیکنان نخبه صربستانی نشان داد که آنها نسبت به بازیکنان زیر نخبه نتایج بهتری در آزمون دوی رفت و برگشت به دست آوردند که همسو با نتایج تحقیق حاضر است. همچنین واینز و همکاران (2006) در تحقیقی تحت عنوان ”یک مدل انتخاب چندبعدی برای فوتبال جوانان” نتایج مشابهی به دست آوردند. نتایج تحلیل تمایزی در تحقیق آنها نشان داد که دوی رفت و برگشت جزو مهمترین عوامل در ایجاد تمایز بین بازیکنان نخبه و زیرنخبه در رده سنی 12 تا 16 است. این یافته­ ها همسو با نتایج تحقیق حاضر با نتایجی که ماریج (2007) در تحقیق خود روی بازیکنان هاکی انجام داد مشابه است است که در آنجا آزمون دوی رفت و برگشت توانسته بود بیشترین تمایز را بین بازیکنان نخبه و زیرنخبه ایجاد کند. لازم به ذکر است که دورانت و همکاران (2007) نشان دادند که این آزمون در سنجش توان بی هوازی با اسیدلاکتیک در بازیکنان هاکی و فوتبال به میزان مشابهی کاربرد دارد. بنابراین قیاس نتایج تحقیق حاضر در مورد آزمون دوی رفت و برگشت با تحقیق انجام شده روی بازیکنان هاکی دور از ذهن نیست.
در مورد آزمون دراز ونشست گفتنی است که علیزاده و فارسی (1385) میانگین تعداد دراز ونشست در بازیکنان تیم ملی نوجوانان را 63 گزارش کردند. این میزان در بازیکنان نخبه و زیرنخبه در پژوهش حاضر به ترتیب عبارت بود از: 56.12 و 53.66. با توجه به اینکه آزمودنی­های تحقیق حاضر از دو رده سنی نونهالان و نوجوانان انتخاب شده اند این مقدار تفاوت طبیعی است.
5-3-4 فرضیه چهارم: در بررسی فرضیه چهارم، نتایج نشان داد که بازیکنان نخبه در مجموع تفاوت معنی داری در ویژگی­های آنتروپومتریکی با بازیکنان زیرنخبه ندارند.
این نتایج با یافته­های فرانکز[116] و همکاران (2009) مشابه است. این محققان بازیکنانی که در یک آکادمی فوتبال ملی در کشور انگلستان موفق به انتقال به باشگاه­های حرفه ای شده بودند را با بازیکنان ناموفق مقایسه کردند. نتایج نشان داد که دو گروه بازیکنان نمی توانند با آزمون­های آنتروپومتریکی از هم متمایز شوند. همچنین در تحقیقی که گابت و همکاران (2006) روی بازیکنان حاضر در یک آکادمی استعدادیابی در استرالیا انجام دادند آزمون­های آنتروپومتریکی نتوانستند بین بازیکنان منتخب و غیر منتخب تمایز ایجاد کنند. نتیجه اینکه، به سختی می­توان بازیکنانی که از قبل برای بازی در سطح بالایی از مسابقات فوتبال انتخاب شده اند را با آزمون­های آنتروپومتریکی از هم متمایز کرد. به نظر می­رسد که عوامل پیچیده تری در انتخاب بازیکنان برای ارتقا از سطح زیرنخبه به سطح نخبه تأثیرگذار باشند.
در حالی که تفاوت دو گروه در متغیرهای آنتروپومتریکی از نظر آماری معنی دار نبود اما مشاهده شد که بازیکنان نخبه از ضخامت زیر جلدی و درصد چربی بدن پائین تری نسبت به بازیکنان زیرنخبه برخوردار بودند، بنابراین، این نتایج نشان می­ دهند که بازیکنان زیر نخبه بافت چربی بیشتری نسبت به همنوعان نخبۀ خود دارند. یکی از دلایل عملکرد ضعیف بازیکنان زیر نخبه در آزمون­های فیزیولوژیکی می ­تواند مربوط به سطوح بالاتر چربی بدن در آنها باشد (67). این یافته­ ها با نتایجی که ریلی و همکاران (2000) به دست آوردند همسو است. آنها میانگین درصد چربی بازیکنان نخبه و زیر نخبه را 3/11 درصد و 9/13 درصد گزارش کردند. در مطالعه حاضر این ارقام به ترتیب عبارت بودند از 95/11 درصد و 71/12درصد.
علیزاده و فارسی (1385) درصد چربی بدن بازیکنان تیم ملی نوجوانان ایران را 10.87 درصد گزارش کردند. آزمودنی­های نخبه در تحقیق حاضر نیز بازیکنان سابق یا فعلی تیم ملی بودند اما تفاوت درصد چربی با پژوهش مذکور ناشی از دو عامل است: اول اینکه دامنه سنی آزمودنی­های تحقیق حاضر گسترده­تر از تیم ملی نوجوانان است و موضوع دوم مربوط است به برخی از آزمودنی­های این تحقیق که مدتهاست از تیم ملی جدا شده ودر زمان برگزاری آزمون­ها در تمرینات تیم ملی شرکت نداشتند. البته گفتنی است که درصد چربی زیر پوستی در زمان­های مختلف آماده سازی متفاوت است ولی تغییرات آن ممکن است در دامنه 1 تا 2 درصد باشد (25).
ریلی و همکاران (2000) نشان دادند که میانگین قد و وزن بازیکنان نخبه انگلیسی در رده سنی 15 تا 16 سال، به ترتیب 171 سانتی متر و 63.1 کیلوگرم است. طبق گزارش هوآر و وار (2000) میانگین قد و وزن در فوتبالیست­های زن نوجوان نخبه استرالیایی به ترتیب 1.63 و 54.5 بود (میانگین سن 15.4). همچنین فیگوئیردو میانگین 169.2 و 59.2 را برای قد و وزن بازیکنان پسر نوجوان پرتقالی با میانگین سن 14.5 سال گزارش کرد. لگال و همکاران (2008) میانگین قد و وزن بازیکنان نوجوان فرانسوی حرفه ای زیر 15 سال را 170.8 و 60.3 گزارش کردند. مالینا و همکاران (2007) میانگین قد و وزن بازیکنان نوجوان نخبه پرتقالی با میانگین سن 14.4 سال را به ترتیب 167 و 55.7 گزارش کردند. در مطالعه حاضر میانگین قد بازیکنان پسر نخبه ایرانی (با میانگین سن 14.8 سال) 162 سانتی متر و میانگین وزن آنها 52.35 کیلوگرم بود. مشاهده می­ شود که بازیکنان ایرانی نسبت به بازیکنان انگلیسی، فرانسوی و پرتقالی دارای قد کوتاه­تر و وزن کمتری هستند. البته باید توجه داشت که میانگین سنی آزمودنی­ها در تحقیق حاضر پائین­تر از آزمودنی­های مطالعات ذکر شده است، ضمن اینکه تفاوت­های بومی نیز در این امر دخیلند.
لازم به ذکر است که در بازی فوتبال قدکوتاه­تر با توجه به اینکه مرکز ثقل پائین­تر و در نتیجه تسلط بیشتر بر مهارتهای تکنیکی را به همراه دارد برای برخی پست­های بازی نه تنها عامل منفی تلقی نمی شود بلکه تأثیر مثبتی روی عملکرد بازیکنان دارد (106).
این نتایج با مطالعه فیگوئیردو و همکاران (2009) از این جهت همراستاست که در هر دو مطالعه تفاوت معنی داری بین بازیکنان نخبه و زیرنخبه در عوامل قد، وزن و درصد چربی بدن یافت نشد. اما لگال و همکاران (2008) تفاوت معنی داری در دو عامل قد و وزن بین بازیکنان فرانسوی حرفه ای و آماتور نشان داد. همچنین هانسن و همکاران (1999) تفاوت معنی داری بین بازیکنان نخبه و غیر نخبه در دو عامل قد و وزن یافتند. لذا مطالعات مذکور از نظر تفاوت قد و وزن با این تحقیق در تضاد هستند. البته با توجه به اینکه در مطالعه حاضر گروه نخبه و زیرنخبه مقایسه شدند قابل پیش بینی است که تفاوت به اندازه تحقیقات ذکر شده که در آنها گروه ­های نخبه و غیر نخبه مقایسه شده اند نباشد.
نتایج مطالعه استوجیچ (2004) نشان می­دهد که تفاوت معنی داری بین قد، وزن و درصد چربی بدن بازیکنان نخبه و غیر نخبه وجود ندارد که با مطالعه حاضر مشابه است. اما در مطالعه ای که حضیر (2010) روی فوتبالیست­های ترکیه ای انجام داد بازیکنان سوپر لیگ ترکیه قد مشابهی با بازیکنان دسته اول داشتند اما وزن آنها بیشتر بود. که از لحاظ عامل قد نتیجه مشابه با این تحقیق بود اما در مورد وزن نتایج متفاوتی با تحقیق حاضر به دست آمد.
در مطالعه ای که بهپور و همکاران (1380) بر روی دانش آموزان مقطع متوسطه انجام دادند ضخامت زیر جلدی در نواحی جلو بازو، پشت بازو، تحت کتفی و فوق خاری به ترتیب 4.21، 7.89، 9.22 و 8.20 بود. این اندازه­ها در تحقیق حاضر در مورد گروه نخبه به ترتیب 4.08، 7.50، 7.54 و 8.85 و برای گروه زیر نخبه به ترتیب 4.11، 8.00، 8.40 و 9.29 بود. همانطور که مشاهده می­ شود نتایج در اندازه­ های جلو بازو و پشت بازو مشابه است. اما تفاوت زیادی در دو ناحیه دیگر دیده می­ شود. با توجه به اینکه مطالعه مذکور در شهرستان فارسان و مطالعه حاضر در استان تهران انجام شده اند بخشی از تفاوت به تفاوت­های بومی و منطقه ای مربوط می­ شود. ضمن اینکه آزمودنی­های حاضر در تحقیق بهپور و همکاران (1380) مبتدی و در دامنه سنی 14 تا 18 سال بوده و با آزمودنی­های تحقیق حاضر تفاوت­هایی دارند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ب.ظ ]




آثار و مدارک به دست آمده در اثر تحقیقات نشان می دهد که بیمه از زمان های قدیم در میان اقوام متمدن به صورت ساده و ابتدائی رواج داشته است و قدمت آن به ۴۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح برمی گردد. در یونان قدیم مؤسساتی دولتی نظیر سازمان های بیمه اجتماعی یا مددکاری وجود داشته که به کمک درماندگان می شتافته و از جمله تأمین زندگی افراد کهنسال را به عهده داشته است، در روم قدیم نیز نمونه های از مستمری مادامالعمر وجود داشته است.به هرحال در تمام مراحل تاریخ، بشر هیچگاه از فکر پیشگیری از خطرها و پیش بینی و جبران پیامدها و آثار خطرهائی که علیرغم تمام تدابیر پیشگیری واقع می شدند، غافل نمانده است اما بی تردید یکی از ابتکارات و ابداعات مترقی جامعه بشری جهت جبران خسارات، بوجود آوردن نهاد و مکانیسمی به عنوان بیمه است که سنگ بنای اولیه آن همانا کمک های متقابل افراد به یکدیگر مد نظر قرار دادن اصل تعاون و همیاری پس از بروز حادثه در کلیه اقوام متمدن اولیه بوده است.
بدون شک با گذشت زمان، بیمه چه از نظر کیفیت و جه از نظر کمیت به پیشرفت های زیادی نائل گردیده است و در هر دوره براساس نیازمندیهای مختلف، انواع بیمه به تدریج بوجود آمده تا بتواند محیط امنی را که مستلزم انجام فعالیت های تجاری، اقتصادی و اجتماعی می باشد برای افراد و سرمایه های آنان فراهم آورده. (طباطبائی و صفری گیری، ۱۳۷۹).
پایان نامه - مقاله - پروژه

۲-۱۵-۲) تاریخچه پیدایش بیمه در ایران

در گذشته‌های دور، اولین نمونه ‌های بیمه در ایران باستان یافت شده است. طبق پژوهش ‌های باستان ‌شناسان و لوحه‌ها و اسناد به دست آمده، تخت جمشید فارغ از تمام شگفتی‌ هایش از یک جنبه انسانی نیز نسبت به بناهای هم عصر خود برخوردار است.
براساس خشت نوشته های پیدا شده در تخت جمشید ، تمام کسانی که در تخت جمشید کار می کردند وحقوق   می گرفتند در آن زمان بیمه بوده اند. بیمه به شکل سنتی آن به مفهوم وجود نوعی تعاون و همیاری اجتماعی به منظور سرشکن کردن زیان فرد و یا افراد معدود بین همه افراد گروه یا جامعه در ایران سابقه طولانی داشته و همواره مردم این مرز و بوم با الهام از تعالیم اسلامی و فرهنگی خود برای کمک به جبران خسارتهای ناخواسته‌ای که برای دیگر هموطنان و حتی مردم دیگر کشورها پیش می آمد فعال و پیشگام بوده‌اند. با وجود این شکل حرفه‌ای و امروزی آن برای اولین بار در سال
۱۲۶۹ هجری شمسی در کشور ما مطرح گردیده است. در این سال مذاکراتی بین دولت ایران و سفارت روس بعمل آمد و متعاقب آن امتیاز فعالیت انحصاری در زمینه بیمه و حمل و نقل برای مدت ۷۵ سال به یک تبعه روس بنام لازارپلیاکف واگذار شد. با این وجود نامبرده ظرف مهلت سه ساله ای که جهت آغاز فعالیت بیمه‌ای برای وی در نظر گرفته شده بود قادر به تأسیس شرکت بیمه مورد نظر نگردید و به همین جهت این امتیاز از وی سلب شد. متعاقباً در سال ۱۲۸۹ هجری شمسی دو شرکت بیمه روسی به نامهای نادژدا و کافکازمرکوری اقدام به تأسیس نمایندگی بیمه جهت بازدید و پرداخت خسارت در ایران نمودند.
در سال ۱۳۱۰ با تصویب قانون ثبت شرکت ها در ایران شرکتهای بیمه ای انگلیسی، آلمانی، اتریشی، سوئیسی و امثال آن مانند : گستراخ- آلیانس- ایگل استار- یورکشایر- رویال- ویکتوریا- ناسیونال سوئیس- فنیکس- اتحاد الوطنی و … در ایران اقدام به ایجاد شعبه و نمایندگی کرده و به فعالیت بیمه ای پرداختند.
گسترش فعالیت‌های شرکت‌های بیمه خارجی مسئولان کشور را متوجه ضرورت تأسیس یک شرکت بیمه ایرانی کرد که تأسیس و فعالیت رسمی خود را از اواسط آبان‌ماه همان سال آغاز کرد.
تأسیس شرکت بیمه ایران را می توان نقطه عطفی در تاریخ فعالیت بیمه کشور دانست زیرا از آن پس دولت با در اختیار داشتن تشکیلات اجرائی مناسب قادر به کنترل بازار و نظارت بر فعالیت مؤسسات بیمه خارجی گردید.
در سال ۱۳۱۴ “شرکت سهامی بیمه ایران” با سرمایه صددرصد دولتی تأسیس شد. دو سال بعد از تأسیس شرکت سهامی بیمه ایران یعنی در سال ۱۳۱۶ قانون بیمه در ۳۶ ماده تدوین و به تصویب مجلس شورای ملی رسید. پس از آن نیز مقررات دیگری در جهت کنترل و نظارت بر فعالیت مؤسسات بیمه از طریق الزام آنها به واگذاری ۲۵ درصد بیمه ‌نامه‌های صادره بصورت اتکائی اجباری به شرکت سهامی بیمه ایران وضع شد. شرکت سهامی ایران با حمایت دولت به فعالیت خود ادامه داد و این حمایت منجر به تقویت نقش این شرکت در بازار بیمه کشور و توقف تدریجی فعالیت شعب و نمایندگی های شرکتهای بیمه خارجی گردیده بود بطوری که در سال ۱۳۱۸ بیش از ۷۵ درصد از بازار بیمه‌ای کشور در اختیار شرکت بیمه ایران قرار گرفت و پنج شرکت بیمه خارجی که در آن‌ زمان در ایران فعالیت می کردند جمعاً موفق به کسب کمتر از ۲۵ درصد از حق بیمه بازار شدند.این روند کماکان ادامه یافت تا آنکه در سال ۱۳۳۱ بر اساس مصوبه هیئت دولت کلیه شرکتهای بیمه خارجی موظف شدند جهت ادامه فعالیت خود در ایران مبلغ ۲۵۰ هزار دلار به عنوان ودیعه نزد بانک ملی ایران تودیع نمایند و پس از آن نیز منافع سالیانه خود را تازمانی ‌که این مبلغ به پانصد هزار دلار برسد بر آن بیفزایند. این تصمیم موجب تعطیل شدن کلیه نمایندگی ها و شعب شرکتهای بیمه خارجی در ایران به استثنا دو شرکت بیمه یورکشایر و اینگستراخ گردید و شرایط را برای گسترش فعالیت شرکتهای بیمه ایرانی فراهم ساخت.
در سال ۱۳۲۹ نخستین شرکت بیمه خصوصی به نام “بیمه شرق” در ایران تأسیس شد و تا سال ۱۳۴۳ به تدریج هفت شرکت بیمه خصوصی دیگر به نام های آریا، پارس، ملی، آسیا، البرز، امید ، ساختمان و کار تأسیس شده و به فعالیت پرداختند. همان‌طور که اشاره شد از سال ۱۳۱۶ کلیه شرکتهای بیمه موظف گردیدند ۲۵ درصد از امور بیمه‌ای خود را به ‌صورت اتکائی اجباری به شرکت بیمه ایران واگذار نمایند. این واگذاری عمدتاً از طریق ارسال لیستهایی به نام بردرو که حاوی کلیه اطلاعات راجع به بیمه‌ نامه‌های صادره و خسارتهای پرداخت شده توسط این شرکتها بود انجام می گرفت. بدیهی است ارائه اطلاعات به شرکت بیمه رقیب هیچگاه نمی توانست مورد رضایت و علاقه شرکتهای بیمه واگذارنده باشد. از سوی دیگر با افزایش تعداد شرکتهای بیمه ضرورت اعمال نظارت بیشتر دولت بر این صنعت و تدوین اصول و ضوابط استاندارد برای فعالیت‌های بیمه‌ای به منظور حفظ حقوق بیمه‌گذاران و بیمه‌شدگان احساس می ‌گردید
در سال ۱۳۴۷ قانون بیمه اجباری مسئولیت مدنی دارندگان و سایل نقلیه موتوری زمینی در قبال شخص ثالث که به« بیمه شخص ثالث اتومبیل »معروف است به تصویب رسید.
با افزایش فعالیت بیمه ای در کشور در سال ۱۳۵۰ “بیمه مرکزی ایران” تأسیس شد و وظایفی مانند تنظیم بازار بیمه کشور و هدایت آن از طریق تصویب آیین نامه ها و مقررات؛ توسعه و تعمیم بیمه و شبکه کارگزاری و نظارت بر فعالیت های شرکت های بیمه ای به نمایندگی از دولت در بازار بیمه و انجام دادن بیمه اتکائی اجباری برای مؤسسات بیمه خصوصی به نام های ، تهران، حافظ، توانا و دانا تاسیس شدند.
در فاصله سال های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ چهار شرکت خصوصی به نام های ، تهران، حافظ، توانا و دانا تاسیس شدند. تا سال ۱۳۷۳ چهار شرکت بیمه ایران، آسیا، البرز و دانا به فعالیت مشغول بودند که در سال ۱۳۷۳ شرکت بیمه تخصصی به نام بیمه صادرات و سرمایه گذاری با سرمایه بانک ها و بیمه ها (بیمه معلم ) تأسیس شد.
در سال ۱۳۸۱ قانون تأسیس شرکت غیردولتی به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید لذا در سال ۱۳۸۱ شرکت خصوصی حافظ در منطقه آزاد کیش و از سال ۱۳۸۲ سایر شرکتهای بیمه گرخصوصی از قبیل پارسیان، رازی، کارآفرین، توسعه، ملت، سینا، امید ، سامان ، پاسارگارد، دی ، میهن  و … تأسیس شدند و در حال حاضر نیز تعداد شرکتهای بیمه گر رو به افزایش می باشد.

۲-۱۶) انواع بیمه

برای رسیدن به یک طبقه بندی مناسب، بازارهای بیمه را به پنج حوزه :

 

    • بیمه فردی

 

    • بیمه خانوار

 

    • بیمه کسب و کار

 

    • بیمه مزایای کارکنان

 

    • و بیمه اجتماعی تقسیم می کنیم

 

در تقسیم بندی دیگر انواع اصلی بیمه عبارتند از :

 

    • بیمه های بازرگانی

 

    • بیمه های دولتی (عمومی)

 

بیمه های بازرگانی خود به بیمه های :

 

    • اشخاص ( عمر، حوادث، درمان)

 

    • اشیاء

 

    • مسئولیت

 

    • زیان پولی

 

تقسیم می شوند و بیمه های دولتی نیز شامل بیمه های اجتماعی می باشند ( طالقانی و تقی زاده، ۱۳۸۹).

۲-۱۷) آیا بیمه نوعی خدمت است ؟

به منظور استفاده درست و بهینه از آمیخته بازاریابی در امور بیمه، باید قبل از هر اقدامی مشخص می کنیم که آیا بیمه را نیز می توان در زمره امور خدماتی قرارداده و فعالیت های بازاریابی مخصوص خدمات را در مورد آن پیاده نماییم یا نه ؟ در این خصوص پنج عامل از خصوصیات خدمت را در مورد بیمه مورد بررسی قرار می دهیم:

۲-۱۷-۱) گذرا و موقتی بودن خدمات

بیمه یکی از خدماتی است که می تواند در مدت زمان طولانی ادامه یابد.بنابراین فاقد ویژگی اول که همانا گذرا و موقتی بودن آن است، می باشد.

۲-۱۷-۲) مردم

با در نظر گرفتن عناصر عهد وپیمان که در ارتباط بیمه ای باید وجود داشته باشد، اهمیت مردم در بیمه به اندازه هر نوع خدمت دیگر و شاید بیشتر از هر نوع دیگر باشد.
۲-۱۷-۳) فناپذیری
بیمه امکان ذخیره سازی را نیز دارد و فناپذیر نیست و در بعضی از بیمه ها، مثل بیمه نامه زندگی این امکان به راحتی وجود دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ب.ظ ]




شکل ‏۲‑۳: ضریب تصحیح در توزیع لگاریتمی سرعت (Einstein, 1950)
رویکرد اَیکرز و وایت
اَیکرز و وایت به این نتیجه رسیدند که تنها بخشی از تنش برشی موجود در بستر آبراهه در به حرکت در آوردن رسوبات درشت­دانه مؤثر است. ولی در مورد رسوبات ریزدانه، بار معلق غالب بوده و کل تنش برشی در حرکت رسوب تأثیر دارد (Ackers & White, 1973). با این فرض، تحرک یا پتانسیل حرکت رسوب با پارامتر زیر توصیف می­ شود:
(‏۲‑۷)
که  برای رسوبات درشت­دانه صفر و برای ریزدانه واحد است. غلظت وزنی کل رسوبات به صورت زیر به دست می ­آید:
مقاله - پروژه
(‏۲‑۸)
به طوری که  ،  ،  و  به قطر بی بعد ذره  وابسته است. روابط ارائه شده برای پارامترهای  ،  ،  و  با بهره گرفتن از داده ­های فلوم برای محدوده اندازه ذرات ۰۴/۰ تا ۴ میلی­متر بدست آمده است. این روابط در ذیل ملاحظه می­ شود:
(‏۲‑۹)
(‏۲‑۱۰)
(‏۲‑۱۱)
که  ،  ،  و  پارامترهای غلظت رسوبی؛  غلظت وزنی کل رسوبات؛  قطر متوسط ذرات؛  لزجت سینماتیکی آب؛ V سرعت متوسط جریان؛  قطر بی­بعد ذرات؛  سرعت برشی؛ SG چگالی نسبی مواد بستر و D عمق جریان است. در شرایطی که  و  با هم یکسان باشند آستانه حرکت اتفاق می­افتد. روش اَیکرز و وایت غلظت رسوبات ریز و خیلی ریزدانه را دست بالا برآورد می­ کند.
رویکرد اِنجلاند و هانزن
اِنجلاند و هانزن افت انرژی یا شیب اصطکاکی ناشی از شکل بستر را به صورت زیر بیان نمودند:
(‏۲‑۱۲)
در اینجا،  افت اصطکاکی ناشی از شکل موجی بستر با طول موج L؛ q دبی جریان بر واحد عرض؛ D عمق متوسط جریان و  دامنه امواج ماسه­ای است. مواد شسته شده در قسمت بالادست حوزه آبریز از طریق آبراهه­ ها به خروجی حوزه منتقل می­شوند. فرسایش در آبراهه­ ها مجاز نیست. انتقال به طور محدود و مشروط صورت می­پذیرد ولی ته­نشینی مواد رسوبی مجاز است. اِنجلاند و هانزن (۱۹۶۷) مفهوم توان جریان و اصل تشابه بگنولد را به کار بردند و غلظت وزنی رسوب را به صورت زیر به دست آوردند.
(‏۲‑۱۳)
که در این رابطه، SG چگالی نسبی رسوب؛ V متوسط سرعت آبراهه؛ Sf شیب اصطکاکی کانال؛ g شتاب ثقل؛ dsi قطر اندازه کسر i و Rh شعاع هیدرولیکی آبراهه است. این فرمول براساس قطر متوسط مواد بستر d50 به صورت زیر توسعه یافت:
(‏۲‑۱۴)
که  پارامتر بدون بعد شیلدز؛  پارامتر بدون بعد انتقال رسوب و f ضریب اصطکاک است که به صورت زیر به دست می­آیند:
(‏۲‑۱۵)
(‏۲‑۱۶)
(‏۲‑۱۷)
در این روابط  تنش برشی در طول بستر؛ SG چگالی نسبی رسوب؛  وزن مخصوص آب؛  دبی وزنی کل رسوبات بستر بر واحد عرض؛ g شتاب ثقل؛ S شیب انرژی؛ V متوسط سرعت جریان و D عمق جریان است (Engelund & Hansen, 1972).
رویکرد گراف
گراف (۱۹۷۱) رابطه معروفش را منتشر کرد که معمولاً در حل مسائل رسوب­گذاری به کار می­رود. گراف رابطه­اش را به صورت زیر بیان نمود:
(‏۲‑۱۸)
که  شعاع هیدرولیکی؛  دبی حجمی کل رسوبات بر واحد عرض؛  دبی آب بر واحد عرض؛ V سرعت متوسط جریان؛ g شتاب ثقل؛  اندازه متوسط ذره (۵۰ درصد مواد از لحاظ وزنی ریزتر از  باشند)؛  شیب سطح آب و SG چگالی نسبی رسوب است (Graf, 1971).
رویکرد یانگ
یانگ دو رابطه رگرسیونی (برای ماسه وشن) را براساس داده ­های اندازه ­گیری شده در رودخانه­های مختلف را توسعه داد. یانگ رابطه توان واحد جریان بدون بعد را برای برآورد انتقال رسوب در فلوم­های آزمایشگاهی و رودخانه­های طبیعی پیشنهاد نمود (Yang, 1972).
(‏۲‑۱۹)
در این معادله  غلظت کل مواد رسوبی بستر برحسب (PPM by weight)؛  سرعت سقوط ذره رسوبی در آب؛ d قطر متوسط ذره؛  لزجت سینماتیکی آب؛  سرعت برشی؛ V متوسط سرعت جریان؛ VS توان واحد جریان؛  سرعت متوسط بحرانی جریان در آستانه حرکت است. سرعت بحرانی بی­بعد در آستانه حرکت به صورت زیر محاسبه می­ شود:
(‏۲‑۲۰)
وقتی که غلظت رسوب پایین باشد، لازم است که معیار شرایط جریان در آستانه حرکت در نظر گرفته شود. هنگامی که نرخ انتقال رسوب افزایش می­یابد، نیاز به در نظر گرفتن معیار آستانه حرکت در معادله انتقال رسوب کاهش پیدا می­ کند. یانگ معادله توان واحد جریان زیر را برای غلظت­های رسوب بیشتر از ۱۰۰PPM پیشنهاد نمود:
(‏۲‑۲۱)
فلوچارت شکل (۲-۴) معادلات انتقال رسوب مربوط به محققین مختلف را نشان می­دهد. معادلات نشان داده شده با بهره­ گیری از رویکردهای متنوعی از قبیل رگرسیون، مفهوم احتمالاتی، روش‌های گرافیکی، و مفهوم توان جریان بدست آمده بودند. در صورتی که این روابط در موقعیت‌های مختلف جواب‌های مختلفی ارائه می‌دهند.
معادلات انتقال رسوب (روش­های متداول)
شکل ‏۲‑۴: معادلات متداول انتقال رسوب و رویکردهای مربوط به آنها
مفاهیم احتمالاتی:
Einstein (1950)
Laursen (1958)
مفهوم توان واحد جریان:
Yang and Molinas (1996)
Engelund and Hansen (1967)
Molinas and Wu (2001)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ب.ظ ]